من در حال مسافرت از اینور به اونور هستم. ایمیل هایی که می گیرم خیلی زیاد بوده این چند وقته… این بی توجهی من رو ببخش.
در مورد این دوستمون، راستش اصلا گیر بیخودی به من داده و حرف من رو اشتباه فهمیده …. حرف من کاملا واضح هست. من به کسی توهین نکردم. کاملا معلومه چه وبلاگ هایی رو می گم. اصلا این وبلاگ آقا در تعریف این وبلاگ هایی که من گفتم گنجیده نمی شه. من مخصوصا قضیه ربات رو مطرح کردم برای اینکه وبلاگ هایی که من ازشون صحبت می کنم اصلا یک جمله توشون نیست که فکر کنی یک آدم که داره با تو تعامل می کنه نوشته. یعنی اصلا بحث این نیست که کدوم ما خوب می نویسیم و کدوم بد می نویسیم و کی با ارزشه و کی بی ارزشه. بحث وبلاگ هایی هست که یک سری جمله های بی معنی رو کپی پیست می کنن. و من هیچ توجیهی رو برای کپی پیست و نقض کپی رایت نمی پذیرم.
خلاصه من دلیلی نمی بینم که توضیح اضافه بدم چون توضیحم واقعا واضح هست.
خیلی خیلی ممنونم که اون پست رو در توضیح نظر من نوشتی. پستی که تو گذاشتی خیلی بهتر و واضح تر هم توضیح می ده منظورم من چی بوده…
من دو تا تز باید بنویسم، کارهای زمانه خیلی سنگینه، از این سر آمریکا تا اون سر آمریکا در حال مسافرتم با دو تا چمدون سنگین پر از کتاب. یک تحقیق اضافه هم روی دوشم هست. فکر می کنم بهتره وقتمون رو بذاریم تولید محتوی کنیم …. برای اینکه اگر خودمون رو وارد این بازیها کنیم در آخر روز که فکر می کنیم خب امروز چیکار کردم، چقدر تولید کردم، چقدر کار مفید کردم، متوجه می شیم که یک روز عمرمون رو بر باد دادیم.
شرمنده که جوابش رو نمی دم و امیدوارم فکر نکنی دماغم باد داره و از بالا نگاه می کنم. اگر من رو می شناختی یا خواننده همیشگی وبلاگم بودی متوجه می شدی که من دماغم اصلا باد نداره و اصلا اهل تقسیم بندی وبلاگستان به بالاشهر و پایین شهر هم نیستم. با بلاگفا و پرشین بلاگ هم مشکلی ندارم برای خیلی از دوستام روی بلاگفا وبلاگ درست کردم این وبلاگ ائتلاف زنان علیه لایحه خانواده رو هم روی بلاگفا درست کردیم: http://layehe.blogfa.com
در طی روزهای گذشته، سعی کردم در بحثی که عمو گجمو راه انداخته است، بعنوان برگزارکننده فیس آف شرکت نکنم تا علاوه بر رعایت حقوق شرکت کنندگان و نظردهندگان، بی طرفی خویش را حفظ نمایم.
اما اصرار عمو گجمو در توهین آمیز بودن پاسخ خانوم دولتشاهی به سوال دوم فیس آف نهم، موجب شد که نظر شخصی خودم را در این باره از این طریق به عرض برسانم.
قبل از هر چیز نگاهی گذرا به پرسش و پاسخ مسئله ساز بیاندازیم:
سوال: به عنوان یک وبلاگنویس کهنهکار، رشد یا تغییرات فضای وبلاگستان فارسی را در هفت سال اخیر چگونه میبینید؟
پاسخ صنم دولتشاهی: تعداد وبلاگهای بیمعنی که قلب و گل و شعر کپیپیست شده بذارن و پونصدتا کامنت بیمعنی و بیربط و تو مایههای «وب باحالی داری، من هم آپ شدم، به من هم سر بزن» دریافت کنن خیلی زیاد شده، که من رو نگران میکنه که نکنه واقعا اینقدر … تو جامعهامون داریم؟ گاهی هم فکر میکنم شاید اینها کار یک سری ربات هستن فقط چند نفر شوخیشون گرفته میخوان خرج و مخارج بلاگفا یا پرشین بلاگ رو بالا ببرن اینها رو راه انداختن. (باور کنین شده برای بعضی از این وبلاگا کامنت گذاشتم یا بهشون ایمیل زدم که مطمئن شم اینا آدم هستن و ربات نیستن اما جوابی نگرفتم!!) از نظر کیفیت ولی به نظرم اوضاع خیلی وبلاگها خوبه و به نظرم همیشه چارتا چیز خوب به درد بخور که آدم باهاش حال کنه، سرگرم شه یا چیزی یاد بگیره پیدا میشه.
خلاصه برداشتی که بنده از پاسخ خانوم دولتشاهی دارم، این است که:
۱- در طی هفت سال گذشته تعداد وبلاگهای کپی پیستی و گل و بلبلی زیاد شده است.
۲- وبلاگهای مذکور تعداد زیادی نظرات بی ربط از نوع “وب خوبی داری…” دارند.
۳- خانوم دولتشاهی با توجه به ایده آلهایی که از جامعه ایرانی در ذهن دارد، گاهی با خود فکر می کند که این حجم عظیم از وبلاگهای مذکور کار انسان نیست، و شاید کار ربات باشد.
۴- از پس اعتقاد خانوم دولتشاهی اینگونه بر می آید که اکثر وبلاگهای یاد شده روی سرویس دهنده هایی چون بلاگفا و پرشین بلاگ خانه کرده اند. (شاید به این دلیل که استفاده از این نوع سرویس دهنده ها برای افراد مبتدی راحتتر باشد.)
۵- در طی هفت سال گذشته کیفیت وبلاگها بالاتر رفته است.
واضح است که منظور خانوم دولتشاهی به “همه” وبلاگهای بلاگفایی یا پرشین بلاگی یا … بر نمی گردد و تنها اشاره به برخی از آنها دارد که البته مشخصه خاصی نیز از آنها بیان نشده است و تنها با عنوان کنایی “وبلاگهای بیمعنی که قلب و گل و شعر کپیپیست شده دارند” از آنها نام برده شده است.
اتفاقاً بنده با سخنان خانوم دولتشاهی کاملاً موافقم: با گسترده شدن تعدد وبلاگها، طیف وسیعی از افراد به این امر روی آورده اند که بسیاری از آنها استفاده صحیح از “وبلاگ” را نمی دانند و آنرا با بریده بلاگ نوشت های دیگران اشتباه گرفته اند! اینگونه وبلاگ نویسان، که کم هم نیستند، بیشتر به سراغ وبلاگهایی شبیه به وبلاگ خود می روند و در قسمت نظرات، پس از تعریف و تمجید از وبلاگ مشابه، از نویسنده می خواهند که به وبلاگشان سر بزند!
وبلاگهای مورد بحث محدود به سرویس دهنده خاصی نیستند و نیز به همه وبلاگهای ثبت شده روی سرویس دهنده ای خاص تسرّی پیدا نمی کنند. اما طبق مشاهدات و تجارب، مشخص است که تعداد چنین وبلاگهایی بر روی سرویس دهنده های ایرانی بیشتر است. و همانگونه که اشاره شد گمان می برم که این امر به دلیل راحتی استفاده از این سرویس دهنده ها باشد. اما این موضوع چیزی از ارزشهای این سرویس دهنده ها یا وبلاگهای دیگری که روی آنها مدیریت می شوند، کم نمی کند. اساساً در نگاه بنده هر کدام از وبلاگها، هویتی جداگانه دارند، حتی اگر روی سرویس دهنده، یا دامنه ای یکسان باشند.
بر اساس آنچه که گفته شد، بنده نه تنها توهین هایی را که عمو گجمو به خانوم دولتشاهی (البته با نام خانوم گلشاهی) روا داشته اند رادور از انصاف و مغرضانه، که حتی دور از شأن عمو گجموی عزیز می دانم.
سلمان متولد ۲۰ مرداد ۵۸ هست، از دانشگاه شریف لیسانس کامپیوتر داره و در حال حاضر در کشور امارات و شهر دبی سکونت داره و بعنوان مدیر پروژه مشغول بکار هست. وی وضعیت تأهل خودش رو اینطور توضیح می ده: «در رابطه ای قشنگ»!
از سلمان جریری خواستیم که در یک پاراگراف به معرفی خودش و وبلاگش بپردازه:
«سلمان. نویسنده وبلاگ سلمان. (یک پاراگراف بود و دو جمله!)»
از نخستین بانوان فارسی زبانی که به وبلاگستان وارد شدند. متولد ۱۳۵۶ با مدارک تحصیلی جورواجور: فوق لیسانس ادبیات انگلیسی و دانشجوی فوق لیسانس مطالعات زنان و همچنین فوق لیسانس روزنامه نگاری آن لاین.
صنم اکنون در شهر آستین در ایالت تگزاس آمریکا زندگی می کنه و علاوه بر دانشجو بودن، دستیار تحقیق و همچنین سردبیر نیمه وقت رادیو زمانه هم محسوب میشه. خانوم دولتشاهی وضعیت تأهلش را «شلم شوربا» می دونه و برخی از علاقمندی هاش رو چنین معرفی می کنه:
غذاهای مورد علاقه: کباب کوبیده، آبگوشت، ماهی، به علاوه نود و نه درصد بقیه غذاهای دنیا
رنگ مورد علاقه: فیروزه ای و قهوه ای و زرشکی
حیوان مورد علاقه: انسان و میمون
صنم دولتشاهی خود و وبلاگش را اینطور معرفی می کنه:
«هفت ساله وبلاگ مینویسم. تو وبلاگم درباره همه چی مینویسم، اما بیشتر از همه حقوق زنان و فمینیسم و رفیقبازی برام مهمه تو وبلاگم. یه زمانی سردبیر اولین مجله الکترونیکی فارسی زبان ایران (کاپوچینو) بودم. فعال جنبش زنان ایران هستم. آخرای درسم هستم در آمریکا. دو تا فوق لیسانس دارم میخونم. یکیاش مطالعات زنانه و یکیاش خبرنگاری. درباره نقش فناوریهای ارتباطی در جنبشهای اجتماعی (خصوصا جنبش زنان ایران) تحقیق میکنم و مشغول یادگیری استفاده از ابزارهای چندرسانهای برای تولید کارهای ژورنالیستی روی وب هستم. (این پورتفولیوی منه). دو روز در هفته سردبیر سایت رادیو زمانه هستم. آشپزیام هم حرف نداره.»
1- هزاران نقطه: چقدر از دغدغه های روزهای اول وبلاگ نویسی هنوز در شما وجود دارد؟
سلمان جریری: تقریبا هیچ. دغدغه های روزهای اول وبلاگ نویسی، دغدغه های جوان ۲۲ ساله ای در ایران بود که با خواندن کتابی در مورد “جهانی شدن” به تئوریهای اون فکر می کرد. دغدغه های امروز، دغدغه های جوان (؟) ۲۹ ساله ای در خارج از ایران است که داره اون خوانده ها را در عمل تجربه می کنه.
صنم دولتشاهی: روزهای اول هیچ دغدغهای نداشتم. امروز هم هیچ دغدغهای ندارم. اما اون وسطمسطها خیلی دغدغدهها داشتم. مثلا اینکه زنها باید از درون خودشون حرف بزنن و صداشون تو فضای عمومی شنیده شه و مرز بین درونی و اندرونی برداشته شه. یا اینکه مثلا یه زمانی فکر میکردم با وبلاگ میشه بشریت رو نجات داد.
۲- بامدادی: به عنوان یک وبلاگنویس کهنهکار، رشد یا تغییرات فضای وبلاگستان فارسی را در هفت سال اخیر چگونه میبینید؟
سلمان جریری: کلمات کلیدی این سالها را اگه بخواهی بعضی از اونها: جو گیری – سیستمهای وبلاگ نویسی – ورود زنان – ورود ممنوعه ها – ورود فعالیت جمعی (مثلا کاپوجینو) – شکست فعالیت جمعی (مثلا کاپوجینو) – بالاگرفتن گفتگو و کامنت – افول گفتگو و کامنت – ورود سیاسی ها – ورود نویسنده ها – ورود ژورنالیستها – ورود همه نوع وبلاگ – بازی ها – موج فید و آی تی نویسی و ترجمه مستقیم. موجهای خیلی زیادی پیش رو هست. اما همون طور که اون موجها نشون داده فقط ۲ چیز مهمه: “مطلب” و “پشتکار”. هیچ چیز دیگه ای باقی نمی مونه.
صنم دولتشاهی: تعداد وبلاگهای بیمعنی که قلب و گل و شعر کپیپیست شده بذارن و پونصدتا کامنت بیمعنی و بیربط و تو مایههای «وب باحالی داری، من هم آپ شدم، به من هم سر بزن» دریافت کنن خیلی زیاد شده، که من رو نگران میکنه که نکنه واقعا اینقدر … تو جامعهامون داریم؟ گاهی هم فکر میکنم شاید اینها کار یک سری ربات هستن فقط چند نفر شوخیشون گرفته میخوان خرج و مخارج بلاگفا یا پرشین بلاگ رو بالا ببرن اینها رو راه انداختن. (باور کنین شده برای بعضی از این وبلاگا کامنت گذاشتم یا بهشون ایمیل زدم که مطمئن شم اینا آدم هستن و ربات نیستن اما جوابی نگرفتم!!) از نظر کیفیت ولی به نظرم اوضاع خیلی وبلاگها خوبه و به نظرم همیشه چارتا چیز خوب به درد بخور که آدم باهاش حال کنه، سرگرم شه یا چیزی یاد بگیره پیدا میشه. در مورد تغییرات فضای وبلاگها، میتونم بگم که هنوز هم یک سری دستهبندیها وجود داره. هنوز هم یک سری موضوع یکهویی مد میشه همه در موردش مینویسن و بعد تبش میخوابه، یک عده هم خلاف جریان آب حرکت میکنن در موردش. هنوز هم یه عده حرف از مافیای وبلاگی میزنن. تعداد وبلاگهای تخصصی به درد بخور خیلی زیاد شده که عالی است. از نظر سیاسی هنوز هیچ تغییری نکردیم و هنوز حجم مزخرفی که تولید میشه بیشتر از حجم بحث مفید سیاسی است. راحتتر میشه در مورد مسائل جنسی و حریم «خصوصی» حرف زد و به اندازه سابق به زنها توهین و حمله نمیشه بابت اینطور نوشتن. زنهای بیشتری راحت از این حریم خصوصی و مسائل جنسی مینویسن. (اما البته هنوز هم راه زیادی داریم تا سکسیسم رو از فضای وب فارسی زبان حذف کنیم. نمونهاش هم بالاترین!) هنوزم ملت از طریق وبلاگ با همدیگه دوست میشن و سرمایه اجتماعیاشون رو افزایش میدن. وبلاگهای افراد مذهبی و یا همفکر با حکومت و جناحهای راست سیاسی زیاد و زیادتر میشن که به نظر من این مساله فوقالعاده عالی است و به تنوع نوشتههای وبلاگها اضافه میکنه و کمک میکنه صداهای جدید و نگاههای تازه مطرح شن. بازیهای وبلاگی روز به روز لوستر میشن و …
۳- بامدادی: چقدر اعتقاد دارید به این که یک وبلاگ باید دارای خط مشی فکری مشخص، سبک نوشتاری مخصوص به خود و در کل دارای یک روند شناخته شده باشد و نویسندهی آن سعی کند فضای نوشتهها تابع حالتهای آنی و لحظهایش نباشند؟
سلمان جریری: راستش را بخواهی خود اون آنی نوشتن گاه گداری هم می تونه یک نوع سبک باشه. در کل داشتن سبک و خط مشی و روند و اینها مفید و لازمه، اما تا جایی که وبلاگ را از یک مجله و از وبلاگهای دیگه متمایز کنه. مثلا من تعجب می کنم که چرا دوستانی مثل دکتر مجیدی و کمانگیر نوشته های روزانه خودشان را جداگانه و نه در قالب وبلاگ اصلی منتشر می کنند. همون نوشته های روزانه و شخصی است که در درازمدت نوشته های اونها را از نوشته های دهها نفر که به سبک اونها و در مورد همون مطالب (گاهی دقیقا همون مطلب) می نویسند متمایز می کند.
صنم دولتشاهی: به نظرم روند شناخته شده داشتن با اینکه نوشتههات تابع حالتهای آنی و لحظهایت باشه در تضاد نیست. به نظر من خیلی خوب و مفیده که بعضی وبلاگها تخصصی باشن. اما در عین حال تو همین وبلاگهای تخصصی اونهایی به نظرم جالبتر و مهم هستن که یک نگاه شخصی به موضوعات مورد بحث دارن. اتفاقا نوشتههایی که تابع حالتهای آنی و لحظهای نویسنده هستند یک صداقتی دارن که تو بقیه نوشتهها کمتره و خب این صداقت هم ارزشمنده، هم جذابه برای من.
۴- فتحی: برخی معتقدند که خط فکری وبلاگ نویسان جدید تغییر کرده است و ارزشهای آنها در دنیای وبلاگ نویسی شکل جدیدی به خود گرفته است. نظر شما در این باره چیست؟
سلمان جریری: در بین دهها هزار وبلاگ نمی شه به این آسانی از یک “خط فکری” صحبت کرد. اما در مورد موجهای مسلط (مثلا موج فعلی بچه های فید و اشتراک و آی تی) می شه گفت بر خلاف موجهای قبلی (۱) موضوعات کمتر به عمق می ره (۲) نوع موضوعات با دغدغه های منابع اصلی و ترجمه ای هم خوانی بیشتری داره تا دغدغه های خواننده. مثلا در بچه های آی تی شما چهار نوشته خوب نمی تونید پیدا کنید که در ایران چه جوری می شه آنلاین به دنبال کار گشت یا چه راههایی برای رزرو آنلاین هتل در ایران وجود داره. اما آخرین مطلب وبلاگ تک کرانچ را فردا در تمام وبلاگهای آی تی فارسی می تونید پیدا کنید.
صنم دولتشاهی: خب خط فکری وبلاگ نویسان جدید یعنی چی؟ مگه همه وبلاگ نویسهای جدید خط فکری مشابهی دارن که بشه در موردشون به شکل کلی حرف زد؟ بعدش اینکه تغییر کرده، به نسبت چی تغییر کرده؟ اینکه «ارزش»هاشون در دنیای وبلاگ نویسی شکل جدیدی به خود گرفته، منظور چه ارزشهایی هست و چه طور تغییری پیدا کرده؟ همونطور که به قول رضا مارمولک راههای رسیدن به خدا خیلی زیاده، ارزشهای انسانی هم خیلی زیادن و به تعداد هر انسانی میتونه یک سری ارزشها وجود داشته باشه. وبلاگ نویس جدید و قدیم هم نداره. آره ممکنه (تاکید میکنم ممکنه و قطعی نیست) یک نفری که تا به حال فقط با یک جمع محدود انسانی دور و برش تعامل داشته (یا اصلا هر کسی)، وقتی میاد وبلاگ مینویسه عملا وارد یک اجتماع بزرگتری بشه نسبت به اون چیزی که قبلا تجربه کرده، ارزش هاش محک جدیدی بخوره، تفکراتش به چالش کشیده شه، و در نتیجهی روبرو شدن با دیدگاههای جدید و متفاوت، ارزشهای جدیدی هم پیدا کنه تو زندگیاش. اما این در مورد هر آدمی که به یک فضای فکری جدید وارد بشه میتونه اتفاق بیفته و فکر نمیکنم مخصوص وبلاگنویسان جدید باشه.
۵- بامدادی: نظرتان را دربارهی این گزاره بگویید: «وبلاگستان فارسی دستکم به دوبخش تقسیم شده است: ۱. وبلاگنویسانی که با فنآوریهای شبکهای آشنا هستند ولی به خاطر تعداد اندکشان زیاد تنوع دیدگاه ندارند ۲. وبلاگنویسهایی که چندان آشنا با فنآوریهای شبکهای نیستند ولی به خاطر تعداد زیادشان تنوع فکر و عقیدتی بالایی دارند.
سلمان جریری: مخالفم. در مورد گزاره ۱، وبلاگ نویسان آشنا با فن آوری های شبکه ای مثل فید و اشتراک و این مسائل به دلیل روند مشترک (ترجمه) و منابع مشترک (وبلاگهای آی تی غربی) تنوع دیدگاه کمی دارند نه به دلیل تعداد اندک نویسنده هاشون. اگر اون روند را از ترجمه به تحقیق و منابع را از وبلاگها آی تی غربی به سایتها و سرویسهایی که دغدغه خواننده ها هست تغییر دهند تنوع مفید تری خواهند داشت.
صنم دولتشاهی: ببین من درست نمیفهمم این سوال رو. یعنی من نمیتونم درک کنم ربط بین «تعداد» افرادی که آشنا هستن یا نیستن با یک فنآوری رو با تنوع دیدگاهشون، یعنی معنی هر قسمت این گزاره رو به طور مستقل نمیتونم بفهمم که بعد بتونم تقسیم بندی رو کلا بفهمم. آره قبول دارم یه عده با فن آوریهای اینترنتی آشنا هستن، یه عده هم نیستن و میشه وبلاگستان رو تا همینجا تقسیم کرد. اما اینکه این قضیه به تنوع یا عدم تنوع دیدگاههای یه عده ربط پیدا کنه رو نمیفهمم. : – )
۶- بامدادی: تا چه حد به استفاده از امکانات چندرسانهای در وبلاگ اعتقاد دارید (پادکست، ویدئولاگ، تصویر و … در کنار متن)؟ آیا استفاده از این امکانات مخاطب را برای خواندن متن و تعمق بیشتر تنبل نمیکند؟ یا برعکس، او را به درگیری بیشتر ذهنی و علاقهمند شدن به موضوع تشویق میکند؟
سلمان جریری: تا اون حد که خواننده با چیز شلم شوربایی رو به رو نباشه. اگر پست امروز متنی، فردا صوتی و پس فردا تصویری باشه، می تونه شلم شوربا باشه. اگر شما ۳ تا وبلاگ یکی صوتی، یکی تصویری، یکی متنی داشته باشی هنوز می تونه شلم شوربا باشه. حتی اگر سمت چپ صفحه صوتی، سمت راست تصویری و وسط متنی باشه هم هنوز می تونه شلم شوربا باشه. یک قالب اصلی که خواننده به تدریج به اون عادت کرده (مثلا متن) با فقط یک فید و با ارجاعات مناسب صوتی و تصویری می تونه ترکیب مفیدی باشه.
صنم دولتشاهی: ببین من موافق استفاده از همه این امکانات چند رسانهای هستم، اما به شرط اینکه توجیهی برای استفاده ازشون باشه. یعنی این محتوی است که باید توجیه کننده استفاده از یک نوع فرم باشه نه اینکه از یه فرم استفاده بکنیم فقط چون یه فرم خاصی است، یا برعکس، استفاده نکنیم چون ممکنه مخاطب رو تنبل کنه. واقعیتش کلا اینه که تحقیقهای فراوونی هست که نشون میده آستانه توجه و حوصله خواننده پای مانیتور کمتره. صد البته این مساله میتونه به دلایل مختلفی باشه از قبیل خستگی چشم وقتی به مانیتور نگاه میکنیم، حجم زیاد و در حد انفجار اطلاعات، و وقت کمی که باقی میمونه برای دریافت همه این اطلاعات، (و نه لزوما تنبل شدن مخاطب). حالا خب برای اینکه پیامت رو بهتر منتقل کنی، باید سریعترین و تاثیرگذارترین راه رو انتخاب کنی، وگرنه اصلا مخاطب صفحه تو رو میبنده میره یک صفحه دیگه. اصلا نمیمونه که بخواد حالا درگیری ذهنی پیدا کنه یا علاقمند شه به موضوع، و خب گاهی ابزار چند رسانهای بهتر و سریعتر این انتقال پیام رو انجام میدن.
۷- فتحی: بخش ارائه نظرات توسط کاربران در وبلاگ شما عموماً مسدود است. چه عاملی باعث این تصمیم شده است؟ آیا این تصمیم به فرهنگ گفتگوی کاربران و خوانندگان وبلاگستان مربوط می شود؟
سلمان حریری: چهار فعالیت اصلی را در نظر بگیر: (۱) خواندن، (۲) نوشتن، (۳) فکر کردن و (۴) گفتگو کردن. اگر بین اینها تعادل کافی برقرار نباشه چه در دید میکرو (یک وبلاگ نویس) و چه در دید ماکرو (شبکه وبلاگهای فارسی)، خروجی درستی نخواهیم داشت. به نظر من قبل از وارد شدن به فضای گفتگو و کامنت، احتیاج به خواندن دقیق تر و فکر کردن بیشتر داریم. در غیر این صورت اون گفتگو و کامنت کمک زیادی نمی کنه.
صنم دولتشاهی: خیلی موقعها که بازه. اما ببین رک و راست، در مواقعی که بسته است، دلیلش اینه که من خیلی موقعها مزخرف مینویسم تو وبلاگم؛ نوشتههای خیلی شخصی مینویسم که به نظرم ارزش اظهار نظر کسی رو ندارن؛ و راستش خجالت میکشم نظر خواهی رو در مورد اون جور مطالب باز بذارم. فکر میکنم اونوقت مردم فکر میکنن به نظرم این نوشتهها ارزش نظر دادن داشته که نظرخواهی رو باز گذاشتم! (حالا اینکه چرا مزخرف مینویسم دلایل زیادی داره میتونین بعدا ازم بپرسین!) خلاصه فقط کامنتدونی نوشتههایی که به نظرم ارزش نظر دادن دارن رو باز میذارم. البته موارد کمی هم هست که فکر میکنم نظر دادن برای یک مطلبی ضرر داره و توجهها رو از نکته مطرح شده توی اون پست منحرف میکنه، یا فضا رو برای توهین کردن به کسی باز میذاره.
۸- میلاد احرامپوش: هر از چندگاهی بحث حلقه های وبلاگستان یا مافیای وبلاگی مطرح می شود. به نظر شما آیا چنین حلقه هایی در وبلاگستان فارسی وجود دارند که مانع پیشرفت وبلاگ نویسان تازه کار شوند؟
سلمان جریری: چنین پدیده ای وجود داره اما با چند توضیح: یکی اینکه این پدیده از بیرون به شکل حلقه و مافیا دیده می شه اما در واقع از درون پدیده ای ناخودآگاه هست. یک جورایی مثل بازارچه ای است که ناخودآگاه نسبت به بازارچه دیگه رونق بیشتری می گیره. مافیا و حلقه ای در کار نیست. چون همدیگه را بیشتر می خوانند اشتراک و لینک بیشتری بین اونها برقراره و این موج شتاب می گیره. اگر خوش شانس بودی و این موج را شناسایی کرده بودی در بین اونها مغازه ای داشتی از این موج بهره مند می شدی. مثل موجهای بازار سهام. مثل موجهای تکنولوژی و خیلی از موجهای دیگه. اما نکته مهم این جاست که این موجها تغییر می کنه. اگر اهل موج باشی و باهوش باشی، از الان مغازه خودت را در جایی می زنی که موج بعدی قرار داره و با “مطلب” و “پشتکار” می نویسی. (اگر نظر من را در مورد موج بعدی بخواهی، با بررسی محبوبیت مشابه در بین روزنامه های اقتصادی ایران که از صفر به دهها روزنامه رسیدند، موج بعدی را موج وبلاگ نویسی “اقتصادی عمومی” و نه تخصصی پیش بینی می کنم.)
صنم دولتشاهی: ببین حلقههای وبلاگستان صد در صد وجود داره. یعنی اصلا شاید غلط باشه بگیم حلقههای «وبلاگستان» و بهتره بگیم حلقههای انسانی. تو همه جوامع انسانی دسته و گروه و حلقه وجود داره. آدم به هر دلیلی با یه عده احساس نزدیکی یا همفکری میکنه دیگه. اما با اینکه حلقههای مافیایی باشه و مانع پیشرفت وبلاگ نویسان تازه باشه صد در صد مخالفم و قبلا بارها بحثش رو کردیم میتونید به این نوشته قدیمی من مراجعه کنید نظرم رو بخونید (هنوز نظرم عوض نشده بعد از ۶ سال.) و البته این به معنی این نیست که بحث قدرت در وبلاگستان وجود نداره. چرا وجود داره. درست مثل هر جامعه انسانی دیگه. هرکی سرمایه اجتماعی و روابط پرقدرتتری داره (و گاهی وقتا در مورد دنیای وب، با تکنولوژی آشنایی بیشتری داره یا به هر دلیلی جذابیتهای فرامتنی بیشتری داره)، حرفش هم بیشتر شنیده میشه. اما به نظرم مافیا و حرکت سازماندهی شده و قصد و غرضی وجود نداره.
۹- بامدادی: لطفا ۵ وبلاگنویس مهم و تاثیر گذار که میشناسید را به خوانندگان معرفی کنید و اگر ممکن است توضیح دهید که چرا فکر میکنید وبلاگهای مهم و تاثیرگذاری هستند.
سلمان جریری: اگر از پاسخ این سوال، با توجه به ارتباط خوبی که با تمامی دوستان دارم، معافم کنید عالی است.
صنم دولتشاهی: وبلاگ سیما شاخساری که دیگه نمینویسه به نظرم مهم بود خیلی، برای اینکه یک سری مباحث در مورد جنسگونگی و هوموفوبیای ایرانیها و فمینیسم فراملیتی رو برای اولین بار مطرح کرد تو وبلاگها و مخ خیلیها رو به فکر انداخت. یک جورهایی باب بحث در مورد این چیزها رو راه انداخت تو وبلاگها و کلی میشد ازش چیز یاد گرفت چون یه بحثهای پیچیده ای رو تا حدی به شکل قابل فهم و مرتبط با زندگی واقعی آدمها مطرح کرده بود. وبلاگ خودم تاثیر گذار بود یه زمانی، برای اینکه یک عده آدم، خصوصا زنها، مواقع مختلف به خودم یا دیگران (یا در وبلاگ هاشون) گفتن که وبلاگ خورشیدخانوم باعث شده وبلاگ بنویسن و امکان از خود نوشتن و شخصی نوشتن تو فضای عمومی رو عادی کردم برای خیلیها. وبلاگ سیبیل طلا به نظرم خیلی مهم و تاثیر گذار و منحصر به فرد هست، برای اینکه اون دوروییای که تو زبان و فرهنگ ما وجود داره رو به چالش میکشونه، مردسالاری و جنسگونگی شدیدی که تو فرهنگ و جامعهامون هست رو به چالش میکشونه، و در ضمن وسط همه اینها خیلی ظریف بحث تئوریک و نقد فرهنگی هم میکنه و در واقع یه چیزی بهت یاد میده. (گاهی هم خوب یادمون میندازه چقدر مزخرف میگیم!) به نظرم وبلاگ الیزه مهم هست، برای اینکه خیلیها کلی تلاش کردن درباره مسائلی که البته به شکل بیمسمایی به “تننویسی”معروف شد بنویسن، اما اونطور که نوشتههای الیزه این بحثها رو داغ کرد و همه رو به نوشتن وا داشت هیچ وبلاگی نتونست. وبلاگ آرش عاشورینیا (کسوف) به نظرم خیلی خیلی مهم بوده، برای اینکه یک سری عکسهای تاریخی و منحصر به فرد گرفته از جنبش زنان و با شجاعت عکسها رو توی وبلاگش گذاشته. درواقع کمک زیادی کرده این جنبش دیده شه. حالا خیلیهای دیگه هم این کار رو میکنن، اما کار بخصوص آرش تو یه زمانی خیلی مهم و منحصر به فرد و تاثیر گذار بود (مخصوصا عکسهایی که از تجمع جلوی دانشگاه تهران و تجمع میدون هفت تیر گرفت). خب یک عالمه وبلاگ دیگه رو هم دلم میخواد بگم، تو زمینههای مختلف، ولی گفتین پنج تا دیگه. نود و پنجتای دیگهاش موند. من هم سعی کردم تو یه زمینه خاص یعنی زنان اون هم فقط یک بخش خاصش بسنده کنم و البته واضح و مبرهنه که اینا همه رفقای خودم هم هستن و من هم از اعضای «مافیا»ی خودم اسم بردم!
۱۰- هر چه میخواهد دل تنگت….!
سلمان جریری: خلاصه: “مطلب خوب” و “پشتکار” و “آهسته” و “پیوسته”.
صنم دولتشاهی: اول از همه ببخشید که اینقدر وراجی کردم و طولانی نوشتم. خیلی سرم شولوغه این روزها و نرسیدم خلاصه بنویسم. در ضمن میخواستم از این تریبون(!) اعلام کنم من به «آیتی نویسها» که این دور و برها هم میپلکن خیلی ارادت دارم،چون از خیلیهاشون چیز یاد میگیرم و کمک میکنن دانش فنی وبلاگستان بالا بره (نمونهاش همین رواج دادن استفاده از فید یا همون خوراک). فقط دو تا پیشنهاد دارم براشون، یکی اینکه در مورد هرچیزی که مد میشه تو دنیای تکنولوژی غرب فوری هیجانزده نشن و ردیفی پستهای مشابه ننویسن که خواننده زده بشه (موقعی که یه چیز جدید خبرش میآد، به این فکر کنن که پتانسیل بومیسازیاش و ربطش به مخاطب فارسی زبان چی میتونه باشه)، و یکی هم اینکه یک زن برای مزیدی پیدا کنن.
و اما سوال آخر:
فکر می کنید چه کسی در فیس آف در کنار شما قرار گرفته است؟
سلمان جریری: اجازه دهید من هم مثل خوانندگان شما سورپرایز شوم.
صنم دولتشاهی: با توجه به سوال ۷، یکی از بچههای قدیمیتر باید باشه که وبلاگش کامنتدونی دائمی نداره. سلمان؟ پرستو؟
نتیجه نظرسنجی Face Off 9:
در پایان یک هفته نظرسنجی از خوانندگان وبلاگ، سلمان جریری با کسب ۹۲ رای (۵۲% کل آرا) برنده نظرسنحی فیس آف نهم شد.