صداقت یکی از مظلومترین واژههاست که بشر آنرا بسیار همنشین «توجیه» میکند و بسی از آن سو استفاده مینماید.
سیاستمداران بنام مصلحت و در لوای صداقت، واقعیات را پنهان و کتمان میکنند و مسائل را نه آنگونه که هست، بلکه بدان ترتیب که میپسندند، جلوه میدهند.
رسانهها بنام حقیقت، صداقت را وارونه بزک میکنند و افکار عمومی را صید مینمایند، تا منافع خویش را کسب کنند.
افراطیون، پنداشتهای خود را عین صداقت و هر آنچه غیر از آن را عین دروغ معرفی میکنند.
و به همین ترتیب سو استفاده از صداقت در تار و پود جوامع بشری عجین شده و مردم هر روز، و روزی چند بار از عنوانش به کام خویش و ضرر دیگران سود میبرند.
گاهی عدهای با نمونههایی از صداقت، اعتمادها را جلب میکنندو زیر نفوذ آن، دروغها و زشتکرداریهایشان را به انجام میرسانند.
دیگرانی هم مدام لاف صداقت میزنند و در آن سوی پرده، آن کار دیگر میکنند.
و در این بلبشو آنان که واقعاً صادقند یا میخواهند که صادق باشند، مدام چوب صداقتشان را میخورند و از آن بدتر اینکه بخاطر کارهای صادقانه، برچسب حماقت میگیرند!
و همهی این اوضاع بدآنجا میانجامد که جهان روز به روز از راستگویان خالی و پر از چاپلوسان، دروغگویان، جنایتکاران و خیانتکاران میشود. و چه زشت جهانیست این جهان!
لحظهای چشم ببندید و جهانی را تصور کنید که همه مردمش از راستگویانند…
آیا داشتن چنین بهشتی، ارزش آن را ندارد که به کودکان خود بیاموزیم تا در هر شرایطی، کار درست و صادقانه را انجام دهند؟ حتی اگر آن کار به مصلحت خود نباشد، حتی اگر بابتش متضرر شویم، حتی اگر انجامش برایمان دردناک باشد و همه حتیهای دیگر…