سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ البَصِیر
پاک و منزه است خدائی که بندهاش را در یک شب از مسجد الحرام به مسجد اقصی که گرداگردش را پر برکت ساختیم برد، تا آیات خود را به او نشان دهیم او شنوا و بیناست.
سوره الاسراء – آیه۱
روشنایی روز از صحنه گیتی رخت بر بسته و تاریکی شب، همه جا را فرا گرفته بود. مردم از کار و تلاش روزانه، دست کشیده و در خانه خود آرمیده بودند. پیامبر اسلام نیز میخواست پس از ادای فریضه، برای رفع خستگی در بستر آرام بگیرد. ناگهان صدای آشنای جبرئیل امین را شنید: «ای محمد! برخیز! با ما همسفر شو؛ زیرا سفری دور و دراز در پیش داریم».
جبرئیل امین، مرکبی به نام «براق» را پیش آورد. این سفر با شکوه و بیسابقه از خانه امهانی یا مسجدالحرام آغاز شد، و دقایقی بیش طول نکشید که که در بیتالمقدس فرود آمدند.
محمد(ص) در مسجدالاقصی با حضور ارواح پیامبران بزرگی چون ابراهیم(ع)، موسی(ع) و عیسی(ع) نماز برپا کرد. و سپس از مسجدالاقصی، «بیتاللحم» ـ زادگاه حضرت مسیح(ع) ـ و خانههای پیامبران دیدن فرمود.
آنگاه مرحله دوم سفر که حرکت به سوی آسمانهای هفتگانه بود، آغاز شد. پیامبر همه آسمانها را یکی پس از دیگری پیمود و ساختار جهان بالا و ستارگان را دید. ولی در هر آسمان به صحنههای تازهای برمیخورد و با ارواح پیامبران و فرشتگان سخن میگفت. او در بعضی آسمانها با دوزخ و دوزخیان و در بعضی آسمانهای دیگر با بهشت و بهشتیان برخورد کرد و از مراکز رحمت و عذاب پروردگار بازدید به عمل آورد.
سرانجام به «سدره المنتهی» در آسمان هفتم و «جنهالمأوی» (بهشت برین) رسید و در آنجا، آثار شکوه پروردگار هستی را دید. وی چنان اوج گرفت و به جایی رسید که جز خدا، هیچ موجودی به آنجا راه نداشت. حتی جبرئیل از حرکت باز ایستاد و گفت: «به یقین، اگر به اندازه سرانگشتی بالاتر آیم، خواهم سوخت».
آنگاه حضرت محمد(ص) در آن جهان سراسر نور و روشنایی، به اوج شهود باطنی و قرب الی الله و مقام «قاب قوسین أو أدنی» رسید. خداوند در این سفر، دستورها و سفارشهای بسیار مهمی به پیامبر فرمود. بدین صورت، معراج که از بیتالحرام ـ و به گفته بعضی، از خانه امهانی، دختر عموی آن حضرت و خواهر امیرالمؤمنین علی(ع) ـ آغاز گشته بود، در سدرهالمنتهی پایان پذیرفت. و سپس از همان راهی که عروج کرده بود، بازگشت.
ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى ﴿۸﴾ فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى ﴿۹﴾ فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى ﴿۱۰﴾
سپس نزدیکتر و نزدیکتر شد (۸) تا آنکه فاصله او به اندازه دو کمان یا کمتر بود (۹) در اینجا خداوند آنچه را وحی کردنی بود به بندهاش وحی نمود (۱۰)
مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى ﴿۱۱﴾ أَفَتُمَارُونَهُ عَلَى مَا یَرَى ﴿۱۲﴾ وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَهً أُخْرَى ﴿۱۳﴾
قلب او در آنچه دید هرگز دروغ نمیگفت (۱۱) آیا با او درباره آنچه دیده مجادله میکنید (۱۲) و بار دیگر او را مشاهده کرد (۱۳)
عِندَ سِدْرَهِ الْمُنْتَهَى ﴿۱۴﴾ عِندَهَا جَنَّهُ الْمَأْوَى ﴿۱۵﴾ إِذْ یَغْشَى السِّدْرَهَ مَا یَغْشَى ﴿۱۶﴾
نزد سدره المنتهی! (۱۴) که جنت الماءوی در آنجا است (۱۵) در آن هنگام که چیزی (نور خیره کنندهای) سدره المنتهی را پوشانده بود (۱۶)
مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى ﴿۱۷﴾ لَقَدْ رَأَى مِنْ آیَاتِ رَبِّهِ الْکُبْرَى ﴿۱۸﴾
و چشم او هرگز منحرف نشد و طغیان ننمود (۱۷) او پارهای از آیات و نشانههای بزرگ پروردگارش را مشاهده کرد (۱۸)
سوره النجم