سوپرمارکتی سر کوچه میگفت که صبح مامورین تعزیرات آمده بودند سرکشی. گویا مانوری بود که بعد از واریز یارانهها برگزار میشد. آقای مامور به فروشنده گیر داده بود که چرا قیمت روغن فلان مارک در مغازه شما از جاهای دیگر ارزانتر است؟! گفته بود نکند جنسها را بیشتر از نیاز سفارش داده باشی و احتکار کردهای؟!
آقای فروشنده هم دفتر فروش نسیهاش را در آورد و رسیدهای بانکی مشتریانش را به مامورین نشان داد. گویا عدهای از مشتریان، تائیدیه واریز یارانهشان را نزد آقای فروشنده به امانت گذاشته بودند و اجناس را نسیه خریده بودند، تا بعد از آزاد شدن یارانهها، بدهی خود را صاف کنند! پس از آن آقای فروشنده به تعزیراتیها گفت: خیالشان راحت باشد چراکه او اینکاره نیست! وگرنه هرگز قبل از آنکه اجناس گران شوند، آنها را نسیه پیشفروش نمیکرد!
لا به لای زندگی، در کنار مردم، در خیابان یا داخل تاکسی، گاهی حرفهایی شنیده میشوند که بار دردشان را به تنهایی نمیشود تاب آورد. شاید نوشتنشان و درمیان گذاشتنشان با دیگران کمی سبکمان کند. شما هم اگر جایی برای بازگو کردن ندارید، میتوانید اتفاقات لابهلای زندگیتان را برایم ایمیل کنید تا از طریق بلاگنوشت با دیگران در میان بگذاریم.