اگر پیگیر حواشی جشنواره وب ایران، خصوصاً در شبکههای اجتماعی باشید، حتماً میدانید که این روزها بحث انتقاد از این جشنواره و پاسخهای تند مدیران آن بسیار داغ است! اما جالبترین اتفاقی که در این حین افتاد این بود که مدیران این جشنواره بصورت علنی با انتقادکنندگان برخورد میکردند و حتی از داوران هم خواسته بودند که از جشنواره انتقاد نکنند!
البته «ترس از نقد شدن» مختص مدیران جشنواره وب نیست و متاسفانه در کشور ما نمونههای اینچنینی زیادی میتوان پیدا کرد. همین امر موجب شد تا به فکر آغاز یک بازی وبلاگی با عنوان «یک سوزن به خودم!» بیافتم. در این بازی قرار است ابتدا خودمان، خودمان را نقد کنیم. تا از این طریق جنبهی نقد شدن را اندکی در خود افزایش دهیم. در مرحلهی بعد، خوانندگان میتوانند در قسمت نظرات، از ما انتقاد کنند و ما سعی خواهیم کرد پاسخشان را بصورت محترمانه بدهیم! باشد که این امر بابی شود در اصلاح نقدپذیری جامعهمان.
و اما سوزنی به خودم:
– زود از کوره در میروم!
بارزترین ویژگی اخلاقی زشتی که به خاطرم میرسد، این است که زود عصبانی میشوم. خصوصاً اگر بدانم حق با من است، برخوردم شدیدتر هم میشود! صدایم بلند میشود و حتی ممکن است تند و توهین آمیز سخن بگویم!
در صورتی که حتی اگر حق هم با من باشد، بهتر آن است که خونسرد باشم و آرام سخن بگویم. با این روش مطمئناً بهتر میتوان طرف مقابل را قانع کرد.
– دهن بین هستم!
بارها شده که در حین تصمیماتی که دربارهشان اطلاعات کمی دارم، به افراد مختلفی رجوع کنم. و متاسفانه صحبتهای افراد مختلف، موجب شده تا تصمیماتم را مرتب تغییر دهم!
درستش آن است که با مشورت افراد مختلف و جمعآوری اطلاعات و جمعبندی آنها، تصمیم نهایی را بگیرم. نه اینکه با تکیه به قدرت سخنوری و آب و تاب دادن افراد، تصمیمگیری کنم.
– زیاد غُر میزنم!
بطور کلی آدم حساسی هستم و جدی نبودن اطرافیان و ساده گرفتنهای آنها موجب رنجش خاطرم میشود. همین امر هم موجب شده تا اکثراً شاد نباشم و زیاد غُر بزنم.
مسلماً با غر زدن خیلی چیزها را نمیشود درست کرد. گرچه خیلی وقتها هم کاری جز غر زدن نمیتوان کرد و شاید از این طریق بشود کمی خود را سبک کرد!
– تنبلی میکنم!
کارهای مهم زیادی هست که باید انجامشان داد اما در قبالشان سستی میکنم. زمان زیادی را به بطالت میگذرانم و شاید اگر اینچنین نمیبود، میبایست به موفقیتهای بیشتری دست پیدا میکردم.
– خودسانسوری میکنم!
حرفهای زیادی هست که نمیگویم. کارهای زیادی هست که نمیکنم.
متاسفانه خیلی خودم را سانسور میکنم، البته بالاجبار. و خیلی هم از این بابت ناراحتم. اما فعلاً راهکاری برایش ندارم.
– ………. ؟!
شما چه انتقادی از من دارید؟
میتوانید انتقادهایتان را در بخش نظرات با من در میان بگذارید. قول خواهم داد که بی احترامی نبینید!
و اما برای ادامهی این بازی وبلاگی، بلاگر خاصی را دعوت نمیکنم. اما هر آنکه شهامت نقد از خود را دارد، به بازی دعوت است…
اگر بلاگنوشت را دنبال میکنید و با نویسندهی آن آشنا باشید، میدانید که من همیشه از کارهای خوبی که برای وب فارسی میشود، حمایت میکنم. و مطالب پیشین بلاگنوشت حکایت از حمایت همیشگی من از جشنواره وب فارسی دارد.
خوشبختانه این جشنواره در پنج دورهی گذشته همیشه روند رو به رشد داشته و در هر دوره روال کاری آن به شکلی نیکوتر ادامه مییابد. و این محقق نمیشد جز با تلاش برگزارکنندگان این جشنواره و همهی اهالی وب که با حمایتهایشان هویتی برتر به آن بخشیدند.
اما با این حال نباید به خود غره شد، چرا که هنوز هم جای کار، بسیار است و میتوان بهتر عمل کرد. و مسلماً تایید میفرمایید که یکی از بهترین راهکارها برای شناخت نقاط ضعف، دریافت انتقادات و کار کردن بر روی آنهاست.
برای مثال یکی از نقاط ضعفی که متاسفانه در وب فارسی مشاهده میشود، حضور فعال و حتی قدرتمند سایتهای ناقض کپیرایت است. چه سایتهایی که به انتشار لینک دانلود نرمافزارهای کرکشده یا فیلمها و موزیکهای کپی شده میپردازند و چه سایتها و وبلاگهایی که مطالب دیگران را به نام خود منتشر میکنند. این سایتها و وبلاگها هر قدر هم که خوب باشند، حداقل نباید در یک جشنوارهی رسمی که قرار است به اعتلای وب کمک کند، حضور داشته باشند!
دغدغهای که به انتشار مطلب زیر در فیسبوک و مشابه آن در اکانت توئیترم منجر شد:
وقتی سایتهای شرکت کننده در جشنواره وب ایران رو میبینم واقعاً ناامید میشم!
سایتهای خوب خیلی کم هستند و از همین الان میشه برندهها رو حدس زد.
واقعاً نمیدونم بعضی از این وبمسترها چطور روشون میشه که در جشنواره وب شرکت کنند! وقتی که سایتشون پر از نقض کپی رایت هست. گویا این مسئله اپیدمی شده و حتی اونقدر کم ارزش شده که چنین سایتهایی از مرحلهی پذیرش جشنواره وب هم میگذرند و وارد مرحله داوری میشن!
یه انتقاد هم به برگزارکنندههای جشنواره وارده که چرا اینجور سایتها (مثل وبلاگهای فناوری که کل مطالبشون از سایتهای دیگه کپی شده، یا سایتهای دانلودی که کپی رایت رو رعایت نمیکنند) در جشنواره پذیرفته شدهاند؟!
گیرم هم این سایتها در داوری رای نیاورند اما با بازدیدکنندههای بالایی که دارند، اگه در بخش مردمی برنده بشند، آیا این از ارزشهای جشنواره وب کم نمیکنه؟!
همانگونه که پیداست قصد من از انتشار این مطلب در مرحلهی اول تقبیح سایتهای ناقض کپیرایت است، و در مرحله بعد قصد داشتم تا با انتقاد از جشنواره وب، به دستاندرکاران آن در رابطه با یک نکتهی منفی در روال جشنواره که به چشمم آمد، اطلاع دهم.
اما متاسفانه نحوهی برخورد مدیر جشنواره وب ایران، با این مطالب آنقدر توهینآمیز بود که تا استعفای بنده از داوری جشنواره پیش رفت!
برخورد ایشان آنقدر زننده بود که خودم هم به شک افتادم که نکند مرتکب گناهی کبیره شده باشم! این شد که در همان ابتدا، توییتهایم را حذف کردم. و به چند تن از دوستان آگاه و مورد اعتمادم ایمیل زدم و از ایشان جویای نظر شدم. حتی چند وقتی هم برای اینکه نگاه -هرچند عدهای کم- به جشنواره منفی نشود، از خیر موضوع گذشتم، اما به اصرار دوستان، طی این پست خواستم تا با انتشار شرح ماجرا، انتقاد دیگری به جشنواره داشته باشم که «هیچکس و هیچ اتفاقی از انتقاد مبرّا نیست».
حالا که جشنواره وب هر سال بهتر برگزار میشود، همهی ما خوشحالیم و به مدیران آن دست مریزاد میگوییم. اما یادمان نرود که همین پیشنهادها و انتقادها بودند که آن را در مسیر بهتر شدن قرار دادهاند. و حالا که به اوج نزدیک است، نکند که غرور بگیردمان و با تصمیمهای ناثواب تیشه به ریشهاش بزنیم…
در مطلب قبل به عنوان عضو حقیری از جامعه وبلاگستان گفتم که بهتر است “وبلاگ نویس جشنواره ای نباشیم” و برای دل خودمان بنویسیم. همچنین نوشتم که به نظر بنده، وبلاگ خانه شخصیت مجازی ماست و باید حریمش را حفظ کنیم و با حس شهرت به آتشش نکشیم. در آن روز هرگز تصوّر نمی کردم که موضوع مسابقه اخیر دوئچه وله و بحثهای ویولت و نیما اکبرپور اینقدر کشدار است که آتشش دامان وبلاگهای دیگر را هم می گیرد!
روز گذشته در جمع فرندفیدان، به پاسخهای خانوم ویولت به وبلاگ نویسان محترمی که به پست وبلاگ من و ام اس برعلیه نیما اکبرپور انتقاد داشتند، اشاراتی شد ( + +++ ). پدرام نیز در پی بخشیدن همه جوایز وبلاگستان به ویولت، توضیحاتی درباره آنچه که گذشت، ارائه داد. فواد نیز در جانب دفاع از خویش و دوستش ویولت را تازه به دوران رسیده ای با برچسب وبلاگ نویس نامید.
هیچ شکی نیست که توکا، نیما، ویولت، پدرام و فواد همگی از وبلاگ نویسان برتر و البته محترم وبلاگستان فارسی می باشند. و بنده خودم را در حد و اندازه های آن نمی بینم که درباره رفتار و گفتار این دوستان اظهارنظر کنم. و امیدوارم که آنچه پیش آمده است سوتفاهمی باشد که هر چه سریعتر رفع گردد. قصد بنده نیز در این مطلب طرفداری از کسی یا توبیخ کردن دیگری نیست. تنها خواستم به عنوان یکی از خوانندگان وبلاگ ویولت کمی با وی درد و دل نمایم:
ویولت عزیز؛
قبل از هر چیز انتخاب پیشین شما در جشنواره پرشین بلاگ را بعنوان بانوی برتر وبلاگستان و همچنین انتخاب شما را در مسابقه دوئچه وله بعنوان یکی از وبلاگهای برتر فارسی تبریک عرض می نمایم. همه اینها نشان از معروفیت و محبوبیت شما در جامعه مجازی دارد که این خود گوهر ارزشمندی است.
ما همه شما منتخبان را دوست داریم و برایمان هیچ فرقی نمی کند که شما، توکای عزیز، یا نیمای دوست داشتنی و یا حتی شخص دیگری صاحب لقب برترین وبلاگ فارسی در دوئچه وله شوید. آنچه اهمیت دارد اینکه همراه با افتخار و اعتباری که این عناوین برایتان به ارمغان می آورند، مسئولیت سنگینی نیز بر دوشتان قرار می دهند. پس از این، وبلاگ شما دیگر خانه تنهایی شما نیست، اینک شما هر روزه میزبان هزاران رهگذری هستید که در این وادی مجازی عبور و مرور می کنند و برترین ها را برای دیدن و شنفتن بر می گزینند. اکنون شما یکی از نمادهای وبلاگستان شده اید و همه امیدواریم که بتوانید نماینده خوبی برای جامعه مجازی مان باشید و از آبرو و حیثیتمان در جامعه حقیقی و جوامع مجازی جهانی جانانه دفاع نمائید. که به امید خدا چنین خواهد بود.
ویولت عزیز؛
گویا معتقدید که یکی از دستاوردهایتان در طی شرکت در مسابقه اخیر دوئچه وله این بود که “به عنوان یک خانم بلاگر جلوی آقایون مدعی ایستاده اید و در مقابل چنگ و دندون نشون دادن ایادی اونها یک قدم هم از موضعتان عقب نرفتید”!
به یاد دارم که همواره همه وبلاگنویسان، از زن و مرد در کنار هم بوده ایم، تا با تبعیض جنسی موجود در جامعه حقیقی مان مقابله کنیم. هرگز یادم نمی آید که تبعیض جنسی را در جامعه مجازی نیز شاهد بوده باشم.
تقریباً شک ندارم که این احساس نشأت گرفته از دنیای واقعی پیرامون تان بوده که به اشتباه و بطور ناخودآگاه در شخصیت مجازی تان نیز ظهور کرده و موجب جبهه گیریهای تند و تیز شما در مقابل به اصطلاح آقایون وبلاگستان و ایادی آنها شده است. وگرنه واقعاً در دنیای مجازی چه اهمیتی دارد که شما مرد باشید یا زن؟!
ویولت عزیز؛
این وظیفه شما و همه کاندیداهای دیگر است که از حق خوانندگان و علاقمندان تان دفاع کنید و نگذارید تا آرای کسانی که به شما رای داده اند، با تنگ نظری ها و دغل بازی های دیگران پایمال شوند.
اما نه شایسته شماست و نه شایسته خانه مقدس تان که عده ای ناآگاه با ترویج فرهنگ تقلب، ناپاکیها را واردش نمایند. مطمئنم که شما هرگز این موضوع را نمی پذیرید و با خاطیان برخورد خواهید کرد.
ویولت عزیز؛
اینک که این خطوط را می نگارم، ساعاتی است که مهلت رای گیری عمومی مسابقه دوئچه وله به اتمام رسیده است. اما آنچه که ماندگار است گفتار و رفتاری است که در وبلاگتان ثبت می کنید.
به هیچ وجه شایسته شما نمی دانم که با منتقدان تان، هر چند که سخن ناثواب گویند، با پرخاشگری سخن گوئید. انتقاد، هرقدر که تلختر باشد، سازنده تر است. و برخورد با منتقد ناثواب ترین کاری است که می تواند از کسی سر بزند.
در انتها بعنوان یکی از چندین هزار خوانندگان وبلاگتان، و بعنوان شهروندی ناچیز از دنیای وبلاگستان، از شما خواهشمندم تا ضمن تجدیدنظر در برخی از جبهه گیریهای اخیرتان، از دوستان محترمی که بصورت غیرعمد مورد بی احترامی قرار گرفته اند، پوزش بطلبید، تا بدین ترتیب فضای صمیمانه وبلاگتان همچنان حفظ گردد و از دشمنیها پاک شود.
پس از انتشار پادکست «فرندفید و فصلی نو»، دوست عزیزی برایم ایمیلی ارسال کردند و سوالاتی را درباره فرندفید مطرح نمودند. به نظرم آمد که این سوالات، دغدغه بسیاری دیگر نیز باشد، لذا با کسب اجازه از ایشان، سوالات و توضیحات بنده را اینجا منتشر می کنم.
۱- چرا و به چه علت باید انتظار داشته باشیم که در فرندفید مطالب و موضوعات به درد بخوری رد و بدل شود؟ آن هم باوجود رسانه قدرتمندی همچون وبلاگ که میتوانیم تمامی داشته هایمان را به آن انتقال دهیم.
۲- چرا و به چه علت باید انتظار داشته باشیم که بازدیدکنندگان وبلاگ در محیط فرند فید درمورد مطلب تایپ شده گفتگو کنند؟ آن هم باوجود قسمت کامنت که در رابطه با همین موضوع ایجاد شده است و تمامی وبلاگ ها از داشتن آن سود میبرند.
۳- چرا باوجود سیستم یاهومسنجر و روم های پر از شور و شادی اش با آن همه زیر شاخه های متنوع باید کاربران به دو دسته تقسیم شوند و جمعی به یاهو و جمعی به فرند فید بروند؟ آیا قشر وبلاگ نویسان نمیتواند با عام مردم در یک محیط که همان یاهومسنجر باشد سر کند؟
۴- چرا نباید یک جامعه مجازی کامل و با سرعت عالی برای ایرانی ها تاسیس شود؟ و چرا به پیشرفت سایت کلوب کمک نمیکنیم؟ و چرا سایتی با نام دانشگاهیان ایران به نام دوره باید تشکیل شود؟
۵- چرا باید شاخه های مختلفی را در اینترنت ایجاد کنیم که باعث سردرگمی هرچه بیشتر یک کاربر اینترنتی شود؟
۶- چرا باید در فرند فید انتظار داشته باشیم که گفتگوها و مطالب تخصصی بین کاربران رد و بدل شود و خبری از شوخی و خنده نباشد؟ آن هم وقتی که وبلاگ به راحتی میتواند میزبان مطالب تخصصی ما باشد و دیگر نیازی به انتشار آن در فرندفید نیست.
قبل از هر چیز لازم می دانم تا تعریف و نگاه خودم را از فرندفید تشریح کنم:
فرندفید یک شبکه اجتماعی تحت وب است که گرچه امکان تولید محتوا بصورت مستقیم در آن وجود دارد اما مهمترین مشخصه آن این است که از خروجی خوراکها (فیدها) بعنوان ورودی استفاده می کند. از همین جهت کاربردهای زیادی می توان برای آن متصور شد. که این کاربردها مختص به نوع خاصی نیستند و به تعداد موضوعات فیددار تحت وب می توان برای آن کاربرد متصور شد!
از مزیتهای دیگر فرندفید این است که امکان نظر گذاشتن برای فیدهای وارده را فراهم می آورد. یعنی علاوه بر اینکه شما می توانید خوراکهای مورد علاقه تان را وارد کنید، قادر هستید درباره آنها به بحث و تبادل نظر هم بپردازید.ا
از مباحث مطرح شده چنین بر می آید که فرندفید مکانی است برای دسترسی آسانتر به آنچه که دوست داریم. برای نمونه من به مطالبی که شما در وبلاگتان می نویسید، عکسهایی که در فلیکر آپلود می کنید، توئیتهایی که در توئیتر می نویسید، و… علاقمندم. مسلماً خیلی کم پیش می آید که بتوانم به همه این سرویسها سر بزنم و آپدیتهای شما را ببینم. حالا در نظر بگیرید اگر بخواهم آپدیتهای چندین نفر را دنبال کنم، وضع چقدر بدتر می شود!
اما با وجود سرویسی چون فرندفید، دیگر نیازی نیست که من به سایتهای مختلف سرک بکشم و صفحات سنگین متعدد را باز کنم. تنها کافیست به اکانت فرندفیدم بروم و به صفحات دوستانم سرک بکشم تا آخرین کارهایشان را به راحتی دنبال کنم و حتی اگر دوست دارم درباره آنها نظر بدهم.
از این جهت، مشخص می شود که در هر صورتی، به هر حال فرندفید جایی است که اطلاعات در آن رد و بدل می شود و بنا بر تجربه شخصی اکثر این اطلاعات در هر صورت مفید هستند. و این هیچ ارتباطی با رسانه های دیگر (همچون وبلاگ) ند ارد و حتی در موازات آنها هم نیست. اصلاْ رسانه هایی چون وبلاگ خودشان یکی از منابع اطلاعاتی سرویس هایی مثل فرندفید هستند.
اما در مورد سوال دوم، باید به عرض برسانم که هیچ انتظاری وجود ندارد که مخاطبان وبلاگها حتماً در فرندفید درباره مباحث مطرح شده در پستها، به مباحثه بپردازند. اما فرندفید هم راهی است برای مطرح کردن نظرات و اتفاقاً بخش نظرات فرندفید به گونه ای غیر رسمی تر می نماید و کاربران در آن راحتتر و با خیالی آسوده تر نظراتشان را مطرح می کنند و به دلیل قرار گرفتن سریعتر نظراتشان در اختیار دیگران، از قسمت نظرات وبلاگها بسی پویاتر می باشد.
با خواندن سوال سوم، این تصور در من بوجود آمد که شما نگرانی های برخی مبنی بر رفتن فرندفید به سمت و سوی چت رومها را شنیده اید، و از همین روی تصور کرده اید که فرندفید نسل جدیدی از چت روم است! در صورتی که به نظر من اصلاً چنین نیست و با توجه به تعاریفی که از آن در بالا آوردم به هیچ وجه قابل مقایسه نیست و اصلاً به منظور چت کردن (به آن صورتی که در جامعه ایرانی مطرح است) طراحی نشده است. گرچه نمیتوان انکار کرد که در آن گفتگو و گپ زدن نیز صورت می گیرد. اما واقعاً به نحوی سازمان یافته تر و مطلوب تر.
از سوی دیگر فرندفید مختص وبلاگ نویسان هم نیست که بگوئیم وبلاگ نویسان برای خودشان کافه جدایی راه انداخته اند و در آن به چت کردن می پردازند! عضویت در آن برای عموم آزاد است و هر کس به هر نحوی می تواند از آن بهره ببرد. اما همیشه گروهی هستند که در افتتاح سرویسها پیشگامند. و اغلب این پیشگامان از کسانی هستند که بیشتر سر در پویش و کشف تازه ها دارند. از سوی دیگر به نظر من سرویسهایی مثل فرندفید باعث میشن که وبلاگ نویسان و علی الخصوص نخبگان (آنگونه که موردنظر شماست!) بیشتر با جامعه در ارتباط باشند. لذا موضوعات مطرح شده در سوال سوم نیز از نظر من بی بنیه هستند!
بنده با تقویت سرویس های مشابه ایرانی مشکلی ندارم. فکر هم نمی کنم کسی مشکل داشته باشد. اما آنچه که موجب می شود سرویس های ایرانی همیشه کمتر مورد توجه قرار گیرند آن است که همیشه دنباله رو هستند! یعنی اولین سرویس در نوع خود نیستند! مثلاً اورکات بوجود می آید و بعد سرویسی مثل کلوب ظهور پیدا میکند. و همین عامل باعث می شود که اکثر کاربران حرفه ای که دوست دارند چیزهای جدید را تجربه کنند، رغبتی به عضویت در سایتهای مشابه بسیاری که در وب بوجود می آیند نداشته باشند. این مشکل تنها مختص به سایتهای ایرانی نیست. سایتهای مشابه خارجی زیادی وجود دارند که به این مشکل بر می خورند. بعنوان مثال برای توئیتر، آلترنتیوهای زیادی بوجود آمده است اما هیچکدام رشد توئیتر را ندارند. من فکر می کنم دلیلش همان دنباله رو بودن و عدم ارائه طرحی نوین است.
در مورد سوال پنجم، بنده فکر می کنم که وجود مشابهات و سایتهای موازی نه تنها مشکلی نیست که باعث رونق یافتن و احساس رقابت و بهتر شدن می شود. و از این روی وجود سایتهای مشابه را برای پیشرفت وب ضروری می دانم.
درباره اینکه چرا نباید در فرندفید شوخی کرد! بنده هیچگاه چنین نظری نداشته و ندارم. من معتقدم که دنیای مجازی از قانون “آزادی مطلق” تبعیت می کند و هر کاربری از سرویس های مجازی به هر نحوی که بخواهد می تواند استفاده کند و هیچ احدی نمی تواند وی را محدود کند. تنها کسانی که انتها و حد و مرزها را مشخص می کنند، طراحان سرویس ها هستند که در ضمن طراحی محدودیتها را در نظر می گیرند (آن هم در خود طرح، نه مانند برخی از سرویس های ایرانی با وضع قانون!). لذا در جایی مثل فرندفید، هر کس، هر نوع مطلبی که بخواهد می تواند وارد کند و مخالفان نهایت کاری که از دستشان بر می آید، اینکه آن فرد یا موضوع مطرح شده را بلاک نمایند! وگرنه به هیچ وجه، هیچکس قادر نخواهد بود جلوی مطرح شدن موضوعی را در پهنه گسترده وب بگیرد و به نظر من هر تلاشی در این راستا محکوم به شکست است!
البته مباحث قابل طرح درباره سرویس هایی همچون فرندفید، بسیار بیشتر از اینها هستند که مسلماً از حوصله این پست خارج است!
امیدوارم که در این مطلب توانسته باشم حق مطلب را برسانم و به روشنی دیدگاه خود را بیان کنم. به هر حال خوشحال خواهم شد اگر نظر خودتان را در این باره با بنده در میان بگذارید.
مطرود عزیز بحثی را در وبلاگستان راه انداخته است که مدتها گلویم را می فشارد و دوست داشتم درباره اش بنویسم.
ما در دورانی قرار گرفته ایم که خوشبختانه یا متاسفانه شکل گیری و رشد وبلاگستان را با چشمهای خویش دیده ایم و می بینیم. آنان که برای نخستین بار کلید وبلاگ نویسی را میزدند اهداف والایی در سر داشتند و به خیال خود می خواستند وبلاگستان فقط خروجی مثبت و مفید داشته باشد. اما امروز وبلاگستان به یک جامعه وسیع بدل شده است، پر از انواع و اقسام آدمها، با سلیقه ها و رفتارهای مختلف. حالا دیگر وبلاگستان نیز مثل همه جوامع بشری به سمت بینهایت میل می کند و در این گستره عظیم چاره ای نیست جز اینکه به آنچه که باب میل مان است بپردازیم و از خیر بقیه بگذریم. مثلاً شاید مطالب زرد از نظر بار اطلاع رسانی، مفید نباشند، اما عده بسیاری هم هستند که فقط دنبال اطلاعات مفید نیستند، و به جنبه های سرگرم کننده آنها نیز توجه دارند، لذا نه تنها خودشان به تولید اینگونه مطالب می پردازند بلکه از مطالب زرد دیگران نیز استقبال می کنند. و هیچ ایرادی نه به اینگونه افراد و نه به کسانی که صرفاً به تولید علم و دانش توجه دارند، وارد نیست.
اما در این بین آنچه که نیاز به توجه و کنترل دائمی دارد، اخلاقیات و رفتارهای گاهاً افسارگسیخته ای است که از ساکنان این دنیای مجازی سر می زند.
درست است که وبلاگشهر جامعه ای مجازی است، اما قوانین دنیای حقیقی در آن دخیل می باشد، چرا که ساکنان هر دو جهان را «انسانها» تشکیل می دهند. همین امر هم موجب می شود که رفتارها در وبلاگستان نیز مانند دنیای حقیقی نسبی باشند. در اینجا ما هم وبلاگ نویس خوش اخلاق داریم، هم بداخلاق، هم وبلاگ نویس خاکی داریم، هم مغرور، هم وبلاگ نویس معاشرتی و اجتماعی داریم، هم خوددار و گوشه گیر… و از مجموع این رفتارها می توان نتیجه گرفت که در وبلاگستان، هم وبلاگ نویس خوب وجود دارد، و هم وبلاگ نویس بد!
در وبلاگستان نیز مانند دنیای حقیقی بعضی بدی ها اشتهار دارند و مطلق هستند. مثلاً همانطور که در دنیای حقیقی، کسانی را که به هر نحوی دزدی می کنند، یا دیگران را مورد اذیت و آزار قرار می دهند، افراد بدی می دانیم، در دنیای مجازی نیز اشخاصی که از آزادی موجود سو استفاده می کنند و بدون رعایت قوانین کپی رایت، به دستبرد اطلاعات اقدام می کنند، یا در وبگاههایشان دیگران را مورد توهین و دشنام قرار می دهند، ساکنین بد دنیای مجازی می دانیم، و همه نیز در این موضوع متفق القول هستیم.
اما برخی رفتارها هم هستند که بدی و خوبی شان نسبی است. مثلاً شخصی را در نظر بگیرید که گوشه گیر است و دوست دارد در زندگی محدوده مشخصی داشته باشد و تمایل ندارد که در این حریم هر کسی را وارد کند. حالا اگر بنده به زور بخواهم با ایشان رابطه برقرار کنم، وی یا با بی محلی یا بصورت رک بنده را کنار میزند. شاید من از این موضوع ناراحت شوم و آنرا به حساب غرور و خودخواهی وی بگذارم، در صورتی که موضوع چیز دیگری بوده است.
در دنیای مجازی نیز وضع بر همین منوال است. مثلاً هر وبلاگ نویسی آزاد است که قوانین خاص خودش را بر لینکدونی وبلاگش اعمال نماید. یکی هر وبلاگی را که می بیند، فوراً می لینکد و یکی هم دوست دارد تنها آنهایی را لینک کند که نوشته ها و عقایدشان با افکارش جور در می آیند. حالا اگر من با این بلاگ نوشتهای مزخرفم از وی بخواهم که به من لینک دهد، مسلماً با پاسخ منفی یا بی محلی روبرو خواهم شد. و بعداً پشت سرش صفحه خواهم گذاشت که فلانی مثلاً چون آرشیو بلند بالایی دارد خودش را از ما بهتران فرض کرده و به من لینک نداده!
البته چه در قدیمی های وبلاگشهر و چه در تازه واردان شان هستند کسانی هم که واقعاً خودشان را تحفه جامعه فرض می کنند و از هر فرصتی برای اثبات برتری هایشان بهره می برند، که مسلماً اینگونه افراد مذمت شده هستند.
متاسفانه به دلیل افسار گسیخته بودن دنیای مجازی، کنترل کردن ناهنجاری های رفتاری و انتساب پاداش یا کیفر به آنها، مشکل و گاهی غیرممکن است. لذا تنها راهی که پیش روی مان باقی می ماند، اینکه رفتارهای نادرست را تذکر دهیم و به مذمت آنها بپردازیم. کاری که مطرود در یادداشت اخیرش کمی با چاشنی تندی و خشونت انجام داده است!
البته در بیان اینگونه انتقادات و گوشزدها باید حواسمان باشد که انگشت اتهام را تنها به سوی گناهکاران نشانه رویم و سایرین را بدون دلیل مورد اتهام قرار ندهیم. دیگران نیز بهتر است به جای به خودگیری انتقادات و جبهه گیری در برابر آنها، با منتقدین حقیقی همراه شوند برای مذمت کردن گناهان، تا شاید بدین ترتیب، بتوانیم جلوی بسیاری از کژی ها را در همین ابتدای راه بگیریم و در آینده جامعه مجازی به نسبت بهتری از جامعه حقیقی مان داشته باشیم.