قبلاً گفته بودم که چرا رای میدهم و همچنان بر همان عقیدهام. اما لازم دیدم تا نکاتی چند را در باب شبهات مطرح شده، بیان نمایم:
۱) هدف اصلی این است که جامعه را به سمت پیشرفت سوق دهیم، و این حاصل نمیشود مگر با آموزش مردم، آشنا کردنشان با حقوقشان، تشکیل پایگاههای مستحکم مردمی و استقرار یک دموکراسی برتر. اما برای رسیدن به این امر، قبل از هر چیز نیازمند یک حداقل شرایط هستیم. شرایط اقتصادی بهتر، شرایط اجتماعی بهتر و شرایط سیاسی بهتر. چیزی حداقل شبیه به هشت ساله دوره اصلاحات با همه کاستیهایش. دورانی که میشد یک همایش حداقلی بمناسبت سالروز دکتر علی شریعتی برگزار کرد!
۲) در شرایطی که دو انتخابات را با هم ادغام کردهاند، که یکی محلیترین و دیگری گستردهترین آنهاست، بدبینانهترین نظرسنجیها نشان میدهد که حداقل مشارکت ۵۰% خواهیم داشت. غیر از این اصولاً معتقدم که جامعه ایران، بصورت سنتی حداقل مشارکتکننده لازم را داراست، در چنین شرایطی آیا واقعاً تحریم انتخابات میتواند یک گزینهی مطرح باشد؟! اصلاً در چنین شرایطی تحریم دیده میشود؟!
۳) باور کنید که تمامیتخواهان و اقتدارگرایان تمایلی به شرکت من و امثال من در انتخابات ندارند! چرا که با شرکت حداکثری گروه ما، امکان بالا رفتن هزینهشان زیادتر میشود. منی که قرار است به گفتمانی که ساز مخالفتری نسبت به گفتمان موجود میزند رای دهم، موجب میشوم تا امکان دست بردن در انتخابات برای تغییر نتیجه بالاتر رود، و این به سود آنها نیست. برای همین هم هست که این روزها با اپوزیسیونهای تندرو هم نوا شدهاند که “شرکت در انتخابات، رای به نظام است” و میخواهند مرددان جبهه ما را دلسردتر کنند! یا با برنامهریزی مناظرههای زودهنگام و بیرمق سعی کردند که تبها را به کنترل خود درآورند!
۴) یادمان باشد، که هر وقت تحریم کردیم، نتیجهی چندانی نگرفتیم. مگر اینکه جریان مقابل، خیلی راحت بر همه چیره شد، و حتی دستاوردهای قبلیمان را هم از ما گرفت. اما وقتی مشارکت حداکثری داشتیم، مجبور شد دست به کارهای غیرعادلانه بزند و همه چیزش را برای ماندن خرج کند.
۵) اگر احیاناً برای پیروزی در انتخابات، باز هم دست به روشهای ناجوانمردانه زدند، من چیزی را از دست ندادهام! بلکه حتی هزینهای را هم به کولشان انداختهام. و هرچه تعداد ماها بیشتر باشد، این هزینه گزافتر خواهد بود. هرچند که معتقدم اینبار نیازی به پرداخت این هزینه نیست، چرا که کاندیداهای حاضر راحت قابل کنترل هستند.
۶) به عقیده من، اقتدارگرایان، از افراد نمیهراسند، بلکه از موجی که پشتشان بوجود میآید، میترسند. به همین خاطر هم دست به رد صلاحیت هاشمی زدند. چون موجی که با آمدنش شکل گرفت بسیار عجیب بود! حتی تصور اینکه بعد از اتفاقات ۸۸ چنین موجی قابل شکل گرفتن باشد، سخت بود، اما این نشان داد که جامعه هنوز زنده است و هنوز امیدوار روزنهای برای تغییر است.
۷) جدای از همه اینها، جامعهای باید باشد که بخواهیم برای رسیدن به پیشرفتش امیدوار باشیم. در شرایط وخیم اقتصادی، اجتماعی و سیاسی امروز، احتمال فروپاشی جامعه از همه لحاظ بیش از پیش مطرح است. امکان نابود شدن پایههای جامعه مطرح است، و برای خروج از وضع موجود باید از حداقل فرصتها برای انتخاب مدیران عقلانیتر بهره بجوییم تا جامعه را از سقوط در قهقرا حفظ کنیم.
۸) دکتر عارف – که دلم برای چنین نخبهای که مجبور به شرکت در بازیهای سیاسی شده واقعاً میسوزد – کار بزرگی کرد. وقتی که با کمال درایت، سکوت برگزید و از سد احراز صلاحیتها گذشت، وقتی که شجاعانه بر مواضع اصلاحطلبی تاکید کرد و نشان داد که اصلاحات همچنان زنده است، و وقتی که صادقانه برای کمک به پیروزی اعتقاداتش کنار ایستاد. خوشحالم که کشورم چنین بزرگانی دارد. و حالا نوبت ماست که برای حفظ این ارزشها، ادای دین کنیم…
۹) به نظر من اوضاع آنچنان هم برای دکتر روحانی بد نیست. حداقل اگر چنین است برای اردوی مقابل بهتر نیست! چرا که آنان چند دسته ماندهاند و ائتلاف دیرهنگام اصلاحطلبان فرصت اجماعشان را گرفته است. از طرف دیگر هم نشان دادهاند که حاضر به پرداخت هزینههای گزاف نیستند. لذا من امید دارم که هنوز هم میتوان برای رسیدن به آرزوهای ۸۸ ایستاد…
دوستداشتن:
دوست داشتن در حال بارگذاری...