بنیاد دوئچهوله از سال ۲۰۰۴ اقدام به برگزاری جشنوارهای با عنوان The Bobs نموده است که طی آن هر ساله با هدف انعکاس تنوع و افزایش اهمیت روزافزون اشکال جدید ارتباطی در اینترنت، به معرفی برترین فعالیتهای آنلاین از نگاه داوران و مردم میپردازد.
نهمین دورهی این جشنواره از ۱۸ بهمن ماه با آغاز ثبت نام کاندیداها از ۱۴ زبان مختلف از جمله فارسی آغاز شده است.
از مهمترین تغییرات Bobs 2013 به بازی گرفتن شبکههای اجتماعی است. همانگونه که قبلاً هم پیشنهاد کرده بودم، با توجه به رشد روزافزون فعالیتها در شبکههای اجتماعی، لازم است تا برگزارکنندگان جشنوارههای مرتبط با وب، این گروه را نیز مورد توجه قرار دهند. و حالا دوئچهوله برای اولین بار کاربران شبکههای میکروبلاگینگ را نیز با اضافه کردن بخش «بهترین شخص برای دنبال کردن» (Best Person to Follow) به مسابقه وارد کرده است. که به نظر من کار بسیار نیکویی است!
پیشنهاد میکنم برای کسب اطلاعات بیشتر به سایت رسمی The Bobs -که اتفاقاً نسخهی فارسی هم دارد- مراجعه کنید و اگر خودتان یا دوستانتان فعالیت آنلاین دارید در آن ثبتنام کنید.
حتماً در جریان هستید که نهمین دورهی مسابقات انتخاب وبلاگهای ممتاز دوئچهوله (The Bobs) در حال برگزاری است. و همانگونه که قبلاً هم نوشتم، به لطف دوستان، بلاگنوشت هم یکی از کاندیداهای بخش وبلاگهای فارسی است. به همین خاطر و برای اینکه بیشتر با اهداف این برترگزینی و حال و هوای آن آشنا شویم، با داور ایرانی این مسابقات، گپی زدم و از وی چند سوال پرسیدم:
اساس جوایز وبلاگهای ممتاز دوئچهوله بر چیست؟ چرا دوئچهوله تصمیم گرفته تا چنین مسابقاتی را برگزار کند؟
دویچهوله از ابتدا که این برنامه را برگزار کرد قرار بود وبلاگستانهای مختلف را به هم وصل کند و نوعی تشویق برای وبلاگنویسها هم باشد. در آن زمان رسانههای بزرگ هنوز ارتباطی با وبلاگنویسان نداشتند و وبلاگنویسان تحت فشار دولتهایشان بودند. این برنامه قرار بود این ارتباط را ایجاد کند و وبلاگنویسان را به مخاطبان بیشتری معرفی کند.
آن طور که به یاد دارم، زبان فارسی، از زبانهایی بود که از نخستین دورهی این مسابقات حضور داشته. فکر میکنی چرا؟
وبلاگهای فارسی در دور اول این برنامه شرکت نداشتند که گویا نامهای نوشتند و ابراز نارضایتی کردند و دویچهوله هم بالاخره فارسی را به زبانهای مسابقه اضافه کرد.
فکر میکنم یک بخش ِ بزرگ ِ مساله، و این برداشت ِ شخصی ِ من است، این است که اولا فارسیزبانان دچار نوعی بحران رسانهای هستند. یعنی ما رسانههای زیادی نداریم که حرفمان را بزند، و همین است که وبلاگ مینویسیم و زیاد هم مینویسیم. در چنین وضعیتی منطقی است که رسانهی دویچهوله تلاش کند به وبلاگنویسان نزدیکتر شود و وبلاگنویسان هم انگیزه داشتهباشند که با شرکت در برنامهای که دویچهوله ترتیب داده دایرهی مخاطبانشان را گسترش بدهند.
چطور شد که شما بعنوان داور این مسابقات انتخاب شدی؟
من یکسال نامزد این برنامه بودم که البته جایزه را نبردم. سال بعد، که پارسال میشود، باهام تماس گرفتند که دوستداریم شما داوری کنی. میدانم که ترجیح میدادند داور ساکن ایران باشد، اما بهدلایلی وبلاگنویسان ایرانی ِ ساکن ِ ایران ترجیح نمیدهند درچنین برنامهای شرکت کنند. از طرف ِ دیگر اینکه من در یک کشور انگلیسیزبان زندگی میکنم نکتهی خوبی بود، چون داور لازم است بتواند به زبان انگلیسی از نامزدها دفاع کند. من وبلاگنویس هم بودم و دوستان زیادی در وبلاگستان داشتم. نپرسیدهام، اما بهنظرم این شد که سراغ من آمدند. من هم البته علاقهمند بودم با وبلاگنویسان بیشتری آشنا بشوم و فضای رسانه را بهتر بشناسم.
سال ِ گذشته بعد از پایان برنامهی داوری، مدیر ِ بخش ِ ایران برنامه گفت که از کارم راضی بودهاند و علاقهمند هستم سال بعد هم کار را ادامه بدهم. من همچنان انگیزهی خوبی برای ادامه داشتم و این شد که برای سال دوم هم داور برنامه ماندم.
در داوری بین وبلاگها، چه چیزهایی را معیار قرار میدهی؟
من چند تا خط قرمز دارم. وبلاگی که نفرتپراکنی کند یا حریم شخصی مردم را نقض کند با تشویق به خشونت کند بهنظر من معیارهای شرکت در این برنامه را ندارد.
وبلاگ باید دایرهی مخاطب داشته باشد. اگر ندارد، یعنی هنوز جای کار دارد تا در مقیاس بزرگتری مطرح بشود. مخاطب را از نظرات زیر نوشتهها و ارجاعها و همخوانها در شبکههای اجتماعی اندازه میگیرم.
از حال و هوای داوری The Bobs بیشتر برایمان بگو. چقدر از وقتت را صرف این کار میکنی؟ در جلسات با سایر داورها چه مسائلی را مطرح میکنید؟اگر خاطرهای هم از این نشستها داری با ما در میان بگذار.
یک خاصیت خیلی جالب این برنامه این است که آدمهایی با پشتزمینههای خیلی مختلف میآیند. یعنی در یک اتاق یک نفر روس نشسته و یک نفر بحرینی و یک نفر چینی و الی آخر. آدمها انگیزه و اشتیاق دارند. مثل این است که یکهو افتادهای وسط سازمان ملل. قبل از جلسه دستهجمعی میرویم شام و نهار و همه تلاش میکنند نامزدهایشان را به هم معرفی کنند. آدم یاد میگیرد که دنیا خیلی بزرگ است.
خیلی کار راحتی نیست که یک وبلاگ فارسی را به مخاطب غیرفارسی زبان معرفی کنی. مثلا اینکه «این وبلاگ خیلی باحاله»، خب این خوب نیست. به آدم فارسیزبان میشود گفت «فلانی خیلی خوبه برو بخون» و میرود و میخواند. توی جلسه اما ده دقیقه وقت داری و باید نامزدت را معرفی کنی.
خاطرهی من مال پارسالاست که یکی از نامزدها، که برنده هم شد، را من خیلی رویش انگیزه داشتم. خیلی خوب کار میکرد. یکی از ویدیوهایش را گذاشتم در اتاق کنفرانس پخش شود و روش شروع کردم حرف زدن. ویدیو یک لحظهی اوج دارد که تنظیم کردم که حرفم دقیقا همانجا به این برسد که «و ما به این دلیل معتقدیم این نامزد بهترین است» و ویدیو به اوجاش رسید و چند دقیقه بعد دستهای زیادی بالا رفت و ما رای را بردیم. لحظهی نابی بود. یکی که من نمیشناختمش کار کردهبود و حالا داشتند ازش قدردانی میکردند.
جوایز The Bobs 2012 چه هستند؟
جایزههای امسال مجموعی از جایزههای هرسال هستند، مثل «بهترین وبلاگ» و «بهترین وبلاگ فارسی» و «بهترین کانال ویدیویی» و از این دست، بهاضافهی یک جایزهی «آموزش و فرهنگ». این جایزهی ویژه به وبلاگهایی اهدا میشود که در راه ایجاد گفتوگو بین فرهنگها تلاش میکنند. اما دربارهی جایزهی نقدی امسال اطلاع ندارم!
به یاد ندارم که گزارش مفصلی از مراسم اختتامیه این مسابقات – حداقل به زبان فارسی – دیده باشم. آیا میشود امیدوار بود که امسال پوشش گستردهتری به زبان فارسی داشته باشیم؟
همیشه گزارشهایی بوده است. حتی یکسال یادم است که من برنامهی اهدای جوایز را زنده میدیدم. امسال هم حتما پیگیری میکنم که گزارش برنامه در شبکههای اجتماعی هم همخوان بشود. و البته خودم هم سعی میکنم مفصل از جلسهی نهایی انتخاب برندگان توییت کنم. برندهها را البته نمیتوانم توییت کنم. این یکی را باید از وبسایت دویچهوله خبرش را بگیری.
اگر حرف ناگفتهای مانده، خوشحال میشوم بشنوم.
ممنونم از تو که زحمت زیادی در وبلاگستان میکشی. ممنونم از همهی کسانی که با وضعیت اینترنت ِ نامناسب زحمت میکشند و در این برنامه شرکت میکنند. مهم این است که با هم حرف بزنیم. بقیهاش مهم نیست. تفاوت زیاد هست، اما مهم این است که حرف بزنیم. اگر حرف بزنیم، برندهایم. اگر حرف نزنیم همهمان بازندهایم. مهم فقط همین است.
آرش آبادپور درباره نگاه و رابطهاش با بلاگستان چنین میگوید:
من آرش کمانگیر هستم و چیزی حدود سه سال است که در کمانگیر وبلاگ می نویسم.
وبلاگستان از حیث وبلاگ خوانی چیزی مثل یک کتاب خوب است. می گویم کتاب خوب، چون کتاب بد چیزی بهت نمی دهد، و چیزی هم ازت نمی گیرد، جز وقتی که صرفش می کنی و شاید کمی آشفتگی خیال. کتاب خوب اما شگفت زده ات می کند و اگر خوش شانس باشی نه فقط جواب سوالی که داشته ای را ازش می گیری، که می فهمی سوالهایی هست که تو نداشته ایشان. یک جور دنیای تو را انگار بزرگتر می کند.
روی صندلی وبلاگ نویس و پشت کیبرد هم که نشسته ای، وبلاگستان می بردت توی دادگاهی که باید حرف مستند بزنی و همین خودت راضی نباشی که «بله آقا/خانم، مام اینطور فکر می کنیم».
و البته وبلاگ نویسی هایی هم هست که از جنس منطق و استدلال نیست. این یکی را من زیاد داشته ام. وقت هایی بوده که اگر وبلاگستان نبوده بود حالا شک دارم که می توانسته ام سرپا و سلامت ازشان بگذرم.
امروز ۱۵ تیر ماه نیست! خوب بعضی وقتها همه کارها طبق روال پیش نمی روند. البته مقصر اصلی این تاخیر خودم هستم. اما این ماجرا می تواند تجربه ای باشد برای اینکه در دوره های بعدی زودتر بجنبم و کمی آینده نگرتر باشم.
البته سعی کرده ام تا تاخیر پیش آمده را با مهمانان ویژه ای که در این فیس آف شرکت کرده اند، جبران کنم. گرچه همه مهمانان فیس آف خاص هستند، اما مهمانان این دوره، دوست داشتنی هستند. و افتخاری است برای من و فیس آف، که میزبان این دوستان عزیز هستم.
آرش کمانگیر: آرش آبادپور، دانشجوی ایرانی است که همراه با همسرش در کانادا زندگی می کند، و فعلاً “د” دکترایش را گرفته است! در وبلاگش بنام “کمانگیر” و به آدرس www.kamangir.net همه چیز پیدا می شود، الا دروغ. حتی برای پیدا کردن دروغ در آن، یک جایزه ۱۰۰۰ دلاری هم گذاشته است! آرش یکی از مفیدترین کارها را در وبلاگستان انجام میدهد، و آن ارائه آمارهای تحلیلی از جنبه های مختلف است (دیدیش ـ کی به کیه ـ خوراک شمار). اخیراً هم پروژه ای را با عنوان “صدای وبلاگستان” آغاز کرده تا وبلاگستان را به سمت پادکست سازی تشویق کند.
جادی: اسم اصلیش “امیر” است، اما خودش می گوید که حتی همسر و خانواده اش هم او را با نام “جادی” صدا می زنند. وبلاگش “کیبرد آزاد” است به آدرس www.freekeyboard.net که در آن سعی دارد تا به دفاع از آزادیهای دیجیتال بپردازد، اما چیزهای خوب دیگر هم زیاد در آن پیدا می شود. جادی خوشتیپ ترین و باحالترین پسر است، اگر باور ندارید از گوگل بپرسید! صدایش هم خیلی گوشنواز است، این را اخیراً از کتاب صوتی ای که تهیه کرده کشف کرده ام. جادی در ترویج فرهنگ درست استفاده از IT و ابزارهای آن نقش پررنگی در وبلاگستان دارد. او واقعاً یک گیک کامپیوتر و خصوصاً کدنویسی است.
۱- انگیزه اولیه تان از راه انداختن وبلاگ چه بود؟ آیا آن انگیزه هنوز در شما وجود دارد؟
آرش: وبلاگ نویسی رو به زبان انگلیسی شروع کردم و برای تقویت زبان. هر چند هنوز وبلاگ انگلیسی را زنده نگه می دارم، اما بخش عمده وقت وبلاگی را در وبلاگستان می گذرانم. بنابراین، بنظرم جواب «خیر» باشه. انگیزه ام عملا تغییر کرده.
جادی: انگیزه؟ انگیزه دیگه چیه؟ (: من کارها رو می کنم چون اون لحظه احساس می کنم که این کار درسته و لذت بخشه. کارها رو هم قطع می کنم چون احساس می کنم دیگه درست نیستن یا دیگه لذت بخش نیستن. من همیشه کامپیوتری و عاشق ارتباط بودم و وبلاگ پیوند این دو تا بود (: هنوز هم عاشق اون دو تا هستم و وبلاگ هم هنوز پیوند این دو تا مانده.
۲- چرا این اسم را روی وبلاگتان گذاشته اید؟
آرش: اسم «آرش» چی به ذهن شما می آره؟ چاکریم.
جادی: بعد از فیلتر شدن دامنه jadi.net برای یکی دو سال توش وبلاگ نوشته بودم، احساس خیلی بدی داشتم. احساس سانسور، احساس خفگی و احساس قطع شدن ارتباط. از سال ها قبل از رسیدن اینترنت به ایران، عبارت Freedom of the Keyboard به ذهنم رسیده و به دلم نشسته بود این بود که تصمیم گرفتم اسم وبلاگ جدیدم رو بذارم FreeKeyboard که فارسیش هم می شه «آزادی کیبرد».
البته از این اسم برداشت های متنوع شده. من که این اسم رو انتخاب کردم، آزادی رو در مقابل سانسور می دیدم ولی بعضی ها آزادی رو در مقابل محدودیت به موضوع خاص تفسیر می کنن و میگن کیبرد آزاد وبلاگیه که آزادانه از چیزهایی که میخواد مینویسه. البته برداشت مووبل تایپ کاملا متفاوته، مووبل تایپ گاهی کامنتهای من رو حذف میکنه چون حدس میزنه کیبرد آزاد جایی است که سعی میکنه کیبرد مجانی به آدمها «بفروشه».
۳- ایده مطالب وبلاگتان از کجا می آیند؟
آرش: وبگردی، وبلاگ خوانی، مطالعه، زندگانی، کلا.
جادی: از زندگی روزانهام. من روزی حدود دویست تا سایت و وبلاگ رو می خونم و با خیلیها گپ میزنم و خودم رو توی کارهای بامزهای که ببینم داخل میکنم. نتیجهاش این است که روزی چندین و چند مطلب وبلاگ پیش مییاد که البته متاسفانه بسیاری اوقات ترجمه از منابع خارجی جالب است. سعی میکنم همیشه منبع رو بگم. گاهی ترجمه میکنم، گاهی از سانسور مینویسم، گاهی تجربیات لینوکسی رو مینویسم و این روزها هم که کتاب مورد علاقهام رو میخونم و میذارم روی وب.
۴- وبلاگتان را چقدر دوست دارید؟ آیا می توانید روزی وبلاگ نویسی را کنار بگذارید؟
آرش: خیلی و خیر. دلیلی برای دروغ گویی نمی بینم: کمانگیر بخش بزرگی از زندگی روزانه ام شده و ناراحت نیستم از این موضوع.
جادی: وبلاگم رو؟ (: وبلاگم بخشی از شخصیت من است. البته از این تیپها نیستم که بگم بدون این وبلاگ یا بدون فلانی میمیرم یا افسرده میشم. در نتیجه دیدگاهم اینه که الان توی این وبلاگ می نویسم چون به نظرم درسته و لذت بخشه. هر لحظهای که نبود نمینویسم ولی بعید میدونم پیش بیاد. اگر روزی پیش اومد معنیش اینه که جای دیگه کار درستتری میکنم یا کار لذتبخشتری یا هر دو که احتمالا مایه خوشحالی همه است (:
۵- به نظر شما محدوده آزادی در وبلاگستان تا کجاست؟
آرش: وبلاگستان دنیای مجازیی ه که خطهای قرمزش رو محدوده های کاملا حقیقی تعیین می کنن. برای وبلاگ نویسی که در خارج از ایران زندگی میکنه، محدوده آزادی، مسولیت های انسانی/شهروندی ه. برای وبلاگ نویسان داخل، که به اسم واقعی می نویسند، البته خط قرمز زیاد ه.
جادی: در سطح اخلاقی مثل هر رفتار دیگهای دقیقا تا جایی است که در کل به دیگران صدمه نزنیم. بحث پیچیده است و بدون جواب قطعی ولی به نظرم همین جمله کلیت ماجرا رو میرسونه. اگر هم بحث نویسندهها است که آزادی دقیقا تا جایی است که نویسندهها پیش برن. اگر کسی دوست داره از رابطه جنسیاش مینویسه. اگر کسی دوست داره عقاید سیاسیاش رو تبلیغ میکنه و کسی هم که دوست داره شعرهاش رو بنویسه، آزاده هر چیز در پیتی رو جای شعر جا بزنه (:
۶- فکر میکنید امروز وبلاگستان چقدر بر جامعه ایرانی تاثیرگذار است؟ به نظر شما این مقدار تاثیرگذاری کافیست؟
آرش: اگر جامعه ایرانی یعنی «حسن قلی زاده» کارگر پالایشگاه نفت اراک، ایشون عملا خبر از داستانی به نام وبلاگ هم نداره. با این حساب فکر می کنم جواب سوال دوم واضح باشه.
جادی: جمعیت ایران چقدر است؟ هفتاد و خوردهای میلیون. وبلاگستان در بهترین حالت روی آن «خورده ای میلیون» تاثیر گذار است. مشکل اصلی اینجاست که مثل یک مجله روشنفکری کار میکند؛ توسط روشنفکران برای روشنفکران نوشته میشود. وبلاگستان هم توسط وبلاگ نویسان برای وبلاگنویسان فعالیت میکند. در مواقع خاص مثل یک اعتراض دسته جمعی وبلاگستان تا حدی روی رسانههای دیگر هم تاثیر میگذارد اما این نوع از تاثیر به خاطر کم شدن جذابیت وبلاگستان، کمتر و کمتر شده است. این روزها بیشترین تاثیر وبلاگستان روی جهان خارج است که با بیشتر شدن وبلاگ های انگلیسی، این تاثیر بیشتر و بیشتر هم خواهد شد.
در مورد کافی بودن به نظرم اصولا سوال غیرقابل جواب دادن است. بدون شک هیچ چیزی کافی نیست؛ دست به دست هم دادن چیزها است که تغییر به وجود میآورد. اما کافی نبودن، چیز بدی نیست. درست همانطور که صحبت من با یک نفر در مورد ناصحیح بودن اعدام بدون شک کافی نیست ولی لازم هست (:
۷- به نظر شما آیا سیستمهایی مثل توئیتر و فرندفید را هم باید جزئی از ابزارهای وبلاگستان به حساب آورد؟
آرش: اینطور بگیم، وبلاگ نویسی فقط نیمی از زندگی آنلاین ه. نیم دیگه ایجاد ارتباط و شرکت در شبکه های وبلاگی ه. اما صادقانه بگم، توییتر رو ابزاری می دونم که مفیده برای وبلاگستان، بجهت فیلتر کردن چیزهایی مثل «امشب می خوام برم دوش بگیرم» و بالا بردن ارزش پستهای وبلاگی. اما فرندفید. و تو چه می دانی که چیست فرندفید. شخصا، بخشهای اساسی ِ زندگی وبلاگی ام اینهاست: وبلاگ خوانی در خوراک خوان، وبلاگ خوانی در فرندفید و وبلاگ نویسی. البته کارهای دیدیش و غیره هم هست و گپ و گفتگو با وبلاگستانی ها، اما برام فرندفید ابزار منحصر بفرد ارتباط با وبلاگستانی هاست.
جادی: «ابزار وبلاگستان» یعنی چی؟ این ها هم یکسری ابزار هستند که افرادی که دوستشان دارند از آنها استفاده میکنند. چیزهایی مثل توییتر حالت وبلاگ دارند و اگر کسی بخواهد وبلاگستان فارسی را بررسی کند غیرمنطقی نیست که سراغ آن برود ولی «ابزار» بودن برای وبلاگستان برایم گنگ است (:
۸- چرا همسرتان به اندازه شما در وبلاگ نویسی جدی نیست؟!
آرش: و تو چه می دانی که چه بلایی داری سر من میاری با این سوال؟ :))
جادی: چرا باشد؟ هر کس یک چیزی دوست دارد و برای یک چیزی وقت میگذارد. لیلا وبلاگ دارد ولی به اندازه من در نوشتنش جدی نیست. در بعضی چیزها هم ماجرا برعکس است. مثلا لیلا کلی درباره شبکههای کامپیوتری اطلاعات دارد و من خیلی کمتر (: قشنگی زندگی و دنیا هم همین است که آدمها بدون آزار دیگران، کارهای متنوع بکنند.
۹- تاحالا پیش آمده است که بخواهید سر وبلاگ نویسی را بکنید!
آرش: رفیقی دارم که پسر خوبی ه، جز دو تا ایراد اساسی، یکیش این ه که دو سال ه دارم می کشمش (از کشیدن، نه کشتن) به وردپرس نمی آد. اگر آدمکش خوب سراغ دارید نشونی بدم. اول اسمش «م» ه.
جادی: نه هرگز (: من آدم خوش اخلاقی هستم که خیلی کم عصبانی میشوم. با شکنجه، اعدام و سانسور هم شدیدا مخالفم. هیچ وقت احساس نکردهام میخواهم کسی ساکت شود یا ننویسد یا سرش را از دست بدهد.
۱۰- هر چه میخواهد دل تنگت…!
آرش: چاکریم رفیق. و چاکر شما که این رو می خونی. همیشه آخرش رفاقت باید باشه. جز این بود درش رو تخته کنیم.
جادی: خوشبختانه خیلی کم پیش مییاد دل تنگ داشته باشم اما حالا که میکروفون رو در اختیار من قرار دادین استفاده میکنم و میگم که آدم باید مثل شکارچیان اژدها، با خوشحالی و خنده با اژدها مبارزه کنه (: برای اطلاعات بیشتر، جمعه صبح حوالی ده و یازده برنامه کودک، کارتون شکارچیان اژدها رو ببینین.
و اما سوال آخر:
۱۱- فکر میکنید طرف فیس آفی شما چه کسی باشد؟
آرش: این هم شد سوال؟ خب واضح که …….. (حضرت خواننده، چاکریم برادر/خواهر، پر کن اینجا رو ضایع نشیم!)
جادی: اوه… از کجا بدونم؟ چه کلیدهایی داریم؟ باید ازدواج کرده باشه، اهل آزادی باشه و فعالیتهای اجتماعی… کیه؟ (: روبو؟ خورشید؟ فمنیست؟ نمی دونم !
و اما به رسم همه فیس آفهای دیگر، لطفاً پس از خواندن سوالات و پاسخها، بفرمائید که جوابهای کدام وبلاگ نویس با ذائقه شما بیشتر سازگار است؟
نتیجه نظرسنجی Face Off 5: جادی wins آرش کمانگیر
پس از گذشت یک هفته از انتشار فیس آف پنجم، خوانندگان آن، جادی را با کسب ۱۶۱ رای و مجموع ۵۸% آرا بعنوان برنده برگزیدند.