«نه فقط یک کلمه نیست، بلکه خودش یک جمله است. این کلمه نیاز به درک، توضیح یا تفسیر ندارد. معنی نه، فقط نه است.
وقتی زنی «نه» میگوید، چه دوستتان باشد، چه دوست دخترتان، یا هرکسی، یا حتی روسپی باشد یا همسرتان؛ معنی نه فقط نه است، و شما باید دست نگهدارید.»
فیلم «Pink» محصول سال ۲۰۱۶ کشور هندوستان، فیلم درامی است درخصوص نگاههای تبعیض آمیزی که در جامعه بین زن و مرد وجود دارد. برداشتهای اشتباهی که مردان در مورد رفتار زنان دارند و ظلمهایی که بابت قضاوتهای اشتباه بر زنان میرود.
به خودم و همه مردان سرزمینیم پیشنهاد میکنم، حتماً این فیلم را ببینیم و چشمهایمان را بشوییم!
زندگی همیشه شفاف نیست! گاهی در مسیر زندگی، میان اتفاقاتی قرار میگیرید که مبهم هستند. حوادث ناگواری که شما در مرکز آن هستید و حتی همه شواهد بر علیه شماست.
پروسههای قانونی شروع میشود. کشمکش برای اثبات گناهکار بودن و بیگناه بودن. بکارگیری ترفندهای اعترافگیری. کنار هم قرار دادن پازلها و ارائهی داستانی که هیچ راه فراری از آن نیست. و در این قصه، شما با دستان خالی، تا جایی کشیده میشوید که خودتان هم به شک میافتید، چه برسد به اطرافیانتان.
نتیجهی محاکمه هرچه که باشد، یک چیز تغییر نمیکند: شما دیگر آدم سابق نیستید. انگیزههایتان را از دست دادهاید. حس و حال قبل را ندارید. و ادامهی واکنشهای دیگران، و نگاه متفاوت جامعه موجب میشوند تا بالاخره شما به آدمی تبدیل شویدکه دیگر به خوبی قبل نیست.
باور کنید این اتفاقات پیش میآید. پیشنهاد میکنم برای درک اینگونه تجارب، مینی سریال The Night Of را حتماً ببینید.
قبل از اینکه به تماشای «فروشنده» اصغر فرهادی بروم، برآیند نظراتی که دربارهش به گوشم رسید، حاکی از آن بود که اکثریت از فیلم راضی نبودند. در برخی از محافل هم مثل فیلمهای قبل فرهادی، سخن از این بود که این فیلم تصویر سیاهی از جامعهی ایران را به نمایش میگذارد! اما به نظر من «فروشنده» فوقالعادهترین اتفاقی بود که در چند سال اخیر در سینمای ایران افتاد.
فروشنده در جامعهای اتفاق میافتد که در آن خوب و بد با آن باریک مرزی که بینشان هست، درست آموزش داده نمیشود. جامعهای که با تقدسهایش مسخ شده. زنانش محقر و مقصر ماندهاند. و بدتر از آن اینکه خودشان هم نمیخواهند حقشان را بستانند، و حتی دست کسانی که میخواهند کاری کنند را هم میبندند.
در جامعهی فروشنده، حق گم شده، درست و غلط جابجا شده، ترس و احساس ملاک عمل شده و این همه در تار و پود جامعه تنیده است.
و در چنین جامعهای حضور افرادی چون فرهادی را باید قدر دانست، که سیلیشان را میزنند تا بلکه به خود آییم…
وقتی فیلم «محمّد رسول الله» مجید مجیدی را میدیدم، نمیدانستم که این فیلم جزئی از سهگانه است. لذا تصورم این شد که مجیدی قصد داشته تا در تکمیل فیلم «رسالت» مصطفی عقاد، تنها به کودکی پیامبر بپردازد و به جای نمایش دادن دوران رسالت، از معجزات دوران کودکی، و عطوفت و مهربانی ایشان بگوید. اما به نظر من در این صورت هم فیلم مجیدی گیرایی لازم را ندارد.
هیجان کم، گذر کند قصه، طولانی بودن زمان فیلم، و بازی نه چندان ماندگار، خصوصاً تماشاگری که در انتظار فیلمی در حد و اندازه «رسالت» و حتی بهتر از آن است را کلافه میکند.
البته صحنههای فیلم، مرا به یاد فیلمهایی همچون «مصائب مسیح» انداخت و خوشحال شدم که صحنهها رنگ و بوی فیلمهای مطرح جهانی را دارند، اما گاهی به نظر میرسید که فیلم از فضای تاریخی و روایی خارج میشد و شکلی هنری و گرافیکی برای بیان آموزههای دینی به خود میگرفت. بخصوص در نیمهی انتهایی فیلم، چنین برداشتی را بیشتر داشتم. و این موضوع در کنار گذر کند داستان در نیمه دوم فیلم، تماشاگر را به نگاه کردن به ساعت خود وامیداشت!
همه میدانیم که جامعه مسلمان ایران، با آموزههای خاصی از زندگی پیامبر آشنا هستند و در طول زندگیشان تکرار این آموزهها موجب میشوند که در ذهنشان بنشیند، لذا تصور اولیهی اکثریت تماشاگران میتواند این باشد که قرار است داستانی را که میدانند، ببینند، ولی تصور میکنم، اغلب آنها به این باور میرسند که اینگونه نبود و در انتها حتی اطلاعات زیادی را برای نخستین بار به دست آوردهاند. اما به نظر من همهی قصه هم وضوح کامل نداشت و گاهی ابهاماتی برای بینندهی ناآشنا با روایتهایتاریخی باقی میماند، گویا این تصور که بیننده تا اندازهای اطلاعاتی از قبل در ذهن دارد، روی کار تاثیر گذاشته است.
از منظر دیگر، موسیقی فیلم،کاری فاخر و ماندگار به نظر نمیرسید. صدایی هم که جایپیامبر سخن میراند، و حتی دیالوگی که ادا میشد، ابهت لازم را نداشت. صحنههایی که معجزات نبی اکرم را نمایش میداد، مو بر بدن سیخ نمیکرد. در کل نمیتوان گفت که روایت مجیدی از «محمد رسول الله» به گونهای است که مسلمان را به مسلمانیش مفتخرتر کند. حتی به حد باید و شاید، نمایانگر جذابیت اسلام برای غیر مسلمانان هم نیست. چنان رنگ و بویی هم ندارد که بخواهد در جشنوارهها بدرخشد.
ولی با همه این تفاسیر، «محمد رسول الله» بهانه خوبی برای سینما رفتن است. بخصوص اینکه قسمت اول از یک سهگانه است، صحنهها و فیلمبرداریش دیدنی است، و البته اینکه من اصولاً منتقد سینمایی نیستم و تنها نظر شخصی خودم را نوشتهام، و ممکن است شما پس از دیدن فیلم، نظر کاملاً متفاوتی داشته باشید!
اینطور که به نظر میاد، سینما، بهار خوبی رو شروع کرده و فیلمهای خوبی در حال اکران هستند.
پیشنهاد میکنم حتی اگه اهل فیلم دیدن هم نیستید برای تجدید خاطره هم که شده با دوستان، خانواده یا حتی مثل من تنها سری به سینما بزنید.
فعلاً «رخ دیوانه» رو دیدم. در سی و دومین جشنواره فیلم فجر سیمرغ بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین جلوههای ویژه و بهترین صدا رو برنده شده و غیر از اون بهترین فیلم از نگاه تماشاگران هم بوده. اما جدای از اینها خودم، هم داستانش و هم بازی طبیعی بازیگراشو دوست داشتم و پیشنهاد میکنم که در سینما ببینیدش.
دلم حال اون صحنهای از فیلم رو میخواد که ماندانا توی تونل، شیشه ماشین رو میده پایین و با صدای بلند فریاد میزنه و خودشو خالی میکنه…