اوضاعِ امروز جغرافیای میهنی که در آن زندگی میکنیم، افتخار کردنی نیست. همهی ما با مشکلات آشناییم و روزی نیست که پنجه در پنجهی انواع و اقسامشان روزگار سپری نکنیم.
همه، پر از درد و رنجیم. و آنقدر بهانه داریم که نخواهیم جمعهی تعطیلمان را صرف نردبان شدن برای ترقی دیگرانی کنیم که بارها سرمان را شیره مالیدهاند.
آری! فراموشی از نعمتهایی است که خداوند نازل فرموده، تا از جانبش دردها را راحتتر از سر بگذارنیم. اما بیائید برای چند لحظه غبار از خاطرات دردناکِ همین چند صباح قبل بزدائیم و به یاد آوریم که آن هنگام که قیمت نفت سر از نمودار بیرون کشیده بود، چگونه نه تنها آنرا بر سفرههایمان نیاوردند، بلکه نانمان را نیز نیمه کردند! در حالی که شعارشان دولت پاک بود، دروغ را پیشهی هر روزشان کردند. دیوارهای اطرافمان را بلندتر و عزلتنشینی را اجبارمان کردند. و…
و وقتی دفتر ایام را به پیشتر تورق میزنیم، با خود فغان سر میدهیم «از ماست که برماست»…
آری! آنچه ما میخواهیم، با آنچه در دایره ریختهاند، شدنی نیست. همه سراپا یک کرباسند. اما حالا که نمیشود گامی به جلو برداشت، همین که بیاستیم؛ یا اگر به عقب برمیگردیم، کمتر برگردیم؛ خودش گامی به جلوست.
همه خستهایم…
همه بی انگیزهایم…
عوقمان میگیرد از بیشتر اسمهایی که باید در برگههای رای بنویسیم…
اما هدفِ این بازی همین است، که نیائیم. تا بدین ترتیب جلوی گاماس گامی که از خرداد ۹۲ رو به جلو برداشتهایم، گرفته شود، و انحصارطلبان همچنان دستِ بالا را داشته باشند.
پس بیائید تسیلم این صحنهآرائی خطرناک نشویم…
حتا اگه یک نفر دیگه قبلن دیکته کرده باشه به این حق داری رای بدی به اون نه؟!
فکر میکنید در اینصورت تفاوتی بوجود میاد؟