برای من توافق هستهای ایران با ابرقدرتهای جهان در حد و اندازههای ملی شدن صنعت نفت است. و به نظرم ظریف و یارانش هیچ کم از مصدق و یارانش ندارند.
اینکه دنیا پذیرفت که انرژی هستهای حق مسلم ایرانیان است، و اینکه سنگی که دیوانهای به ته چاه انداخته بود و موجب تحریمهای مختلف کشور شده بود، توسط عاقلین بیرون کشیده شد، به نظرم آنقدر ارزشمند است که آسمان ریسمان کردن متن توافقنامه و پررنگ کردن عقب نشینیهایی که در این راستا مجبور به انجامشان هستیم، چیزی از باارزش بودنش کم نمیکند.
و من امروز واقعاً مفتخرم به اینکه هموطن مردی هستم که دشمنانش از وی با احترام یاد میکنند و به احترامش زبان به تمجید میگشایند.
و چقدر خوشحالم از اینکه دولتمردان کشورم نماینده منطق و تدبیر هستند و نگاه جهانیان را به کشورم تغییر دادهاند.
و بسیار امیددارم به اینکه در آیندهای نه چندان دور، این جاینشینی مردان تدبیر و منطق در مجلس نیز اتفاق بیافتد، تا بدین سان سامان یافتن کارها سرعت بیشتری گیرد. باشد که چنین شود…
اولا بگم که بسیار بسیار بسیار بسیار خوشحالم که بالاخره توافق شد و این اسم نحس رو احتمالا دیگه قرار نیست به این وسعت فعلی بشنویم! :)
جوونیمون هم که به فاخ رفت تو تحریم و حالا هم که دیگه باید صبح تا شب کاملا زحمت بکشیم واسه زندگی و ساختنش :(
با این حال، چند تا نکته هست که گفتنش خالی از لطف نیست :
۱- صنعت هسته ای ملی نشد و صرفا تعطیل شد( غیر رسمی!)… بر این اساس، تمام مواد تولید شده و خراب شده و اینا به خارج منتقل میشه و امکان و اجازهی نصب سانتریفیوز جدید نیست! مگر برای خراب ها…
۲- ظاهرا نیروگاههامون تغییر کاربری داده میشن و این هم یعنی پایانی بر اونها که هیچوقت هم ازشون استفاده نکردیم ولی بابتش عمرمون رو هزینه کردیم…
۳- طبق این قراردادها، ظاهرا قرار هست که ایران موشکهایی با سرجنگی بالای ۵۰۰ کیلو و برد ۳۰۰ کیلومتر رو به کار نگیره تحت هیچ شرایطی اونم تا ۸ سال…( اینها، حداقل های حمل کلاهک اتمیه)
حالا اگر فردا عربستان تصمیم گرفت سر خرش رو کج کنه سمت ما، ما حق نداریم با موشک جواب بدیم چون توافق رو نقض کردیم و بعدش طرفمون، ناتو خواهد بود! :)
۴- ما در حال حاضر، از نظر امنیتی از طرف دوستان شورای خلیج فارس به شدت تهدید میشیم، بنابراین برای دفاع از خودمون نیاز به جنگنده یا موشک داریم( موشک کاربری نداره ولی ترس ایجاد میکنه که حمله نکنن)….
ظاهرا طبق قرارداد به ما جنگنده هم کسی نمیتونه بفروشه تا ۵ سال و این جنگندهها نیاز به حداقل ۳-۴ سال ساخت و همین تعداد سال اموزش خلبان دارن…
—————-
فک کنم متنم خیلی طولانی شد، با این حال، نظر من اینه که این هستهای بود و نبودش فرقی به حالمون نکرد و نمیکنه، امکانات دفاعی رو هم از دست دادیم، اقتصاد و مسائل دیگه هم که مشکلش و گلوگاهش در اختلاس های هزاران میلیاردی دوستانه و اقتصاد بیمار دولتی-نفتی ما…
فک میکنم واضحا، فاصلهی بسیار بسیار طولانیی بین “ملی شدن هسته ای” و “ملی شدن نفت” هستش…
و فقط امیدوارم که کسی از همسایهها حوس جهاد و یا تشکیل حکومت اسلامی(تر؟) در ایران و امثالهم به سرش نزنه که بیچاره شدیم با این کار… :)
ممنون از نظر بلندبالای شما. اما متاسفانه بنده با محتویات آن موافق نیستم.
آنچه که به نظر من در برنامه هستهای ایران اتفاق افتاد، راه اندازی و پیشبرد آن با هزینههای چند برابری طی سالیان متمادی بود. بعد هم به دلیل حماقت و نااهلی عدهای برای لجبازی و دهن کجی کردن به دنیا، حدود آن بیش از آنکه نیازهای عمومی ایجاب میکرد پیش برده شد و جهانیان را نسبت به صلح آمیز بودن آن مشکوک نمود. و حاصل این اوضاع تحریمهای پی در پی و ضربههای گزاف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به کشور بود. که به نظر من حتی اگر هم این برنامه لازم می بود اما با این هزینههای تحمیل شده اصلا نمیارزید.
و بالاخره کشور در وضعیتی گرفتار آمد که حالا مجبور شدیم برای عادی کردن اوضاع حتی از حقوق عادیمان هم عقبتر بنشینیم. و این نه تقصیر دنیاست و نه تقصیر مذاکره کنندگان! بلکه مقصر اصلی فقط و فقط بی تدبیری و لجباریهای عدهای احمق است.
و اما در مورد جنگی که حرفش را زدید، به نظر من بعد از این توافق نه تنها ایران ضعیفتر از قبل نشده که هم از نظر روابط بین الملل و نفوذش در منطقه و هم از نظر تسلیحاتی بیش از گذشته قدرت میگیرد و اصلا هیچ همسایهای جرئت حمله به آنرا نخواهد داشت!
و در انتها همچنان معتقدم که حل مشکل پرونده هستهای نه تنها کم از ملی کردن صنعت نفت نداشت که حتی بیش از آن جلوی به قهقهرا رفتن کشور را خواهد گرفت و عوایدش برای برپا ماندن ایران بیش از هر تلاش دیپلماتیک دیگر است.
سلام
متن شما بیشتر ذوق زده هست تا روایت یک واقعه اتفاق افتاده، شاید خوشحالی از اتفاق افتادن یک همچین چیزی باعثش شده که چند نکته رو از یاد ببریم یا نادیده بگیریم.
۱- اقای مصدق رییس دولت بود و اقای ظریف وزیر امور خارجه یک تفاوت ظریفی هست بین این دو مذاکره کننده که اون این هست که اقای ظریف باید با مرکز هماهنگ می کرد ولی اقای مصدق خودش همه کاره بود و نیازی به تایید دیگران از نظر سلسله مراتب نداشت. و روی دیگه سکه این هست که ظریف همه کاره نبود توی این مذاکرات.
۲-اقای روحانی حل این موضوع رو یکی از شعارهای خودش قرار داده بود و در نتیجه الزام به این کار داشت ولی در مورد مصدق اینطور نبود و تنها منافع ایران مد نظر بود. (با اینکه معتقدم در کوتاه و میان مدت این توافق به نفع ایران خواهد بود)
۳- ملی شدن صنعت نفت در حالتی رخ داد که شخص اول مملکت (شاه) با اون مخالف بود. چنانکه بعد از کودتای ۲۸ مرداد یک بازگشت واقعی به پیش از دوران ملی شدن داشت و فقط در ظاهر ملی شدن نفت باقی مونده بود. (که البته این کار رو در اون زمان به نفع ایران می دونم)، این در حالیست که شخص اول مملکت (رهبر) که تقریبا هیچ کس بدون اجازش اب هم نمی خوره این مذاکرات رو تایید کرده و به شدت دنبال توافق بود.
۴- با این که چندین بار گفته شد ولی این مورد نادیده گرفته میشه هم از طرف مردم و هم از طرف دولت و هم از طرف مقامات و طرفداران حکومت. اصل شروع مذکرات (شما بخونید تسلیم شدن ایران در برابر فشارها) از یک سال و نیم قبل از دولت روحانی شروع شد (با واسطه گری عمان و با حضور ولایتی از ایران و نیکولاس برنز از امرکیا در مسقط) حالا به دلایل سیاسی همه طرف های درگیر (ایرانی ها) در این ماجرا این موضوع رو به قول معروف دیگه کشش نمی دن و به اون اشاره نمی کنن.
۵- ما در ملی کردن نفت یک صنعتی که دیگران ساخته بودند رو برای خودمون برداشتیم (از نظر فنی). اما در صنعت هسته ای و بخش غنی سازی تقریبا همه رو خودمون ساختیم و این اتفاق در حالی افتاد که قدرت های بزرگ مخالف این کار بودند. و ایران با صرف هزینه های بسیار هنگفت تونست به این مرحله برسه که اگه جمع اون هزینه ها رو حساب کنیم بیشتر از چیزی میشه که به خاطر به دست اوردنش دست هامون رو بردیم بالا.
ببخشید نمی خواتسم متنم این قدر طولانی بشه. اما تفاوت ها واضح هست و ندیده گرفتنشون درد اوره.
در هیچ مرحله نظر مردم ایران گرفته نشده و حکومت راسا عمل کرده و فقط منافع نظام رو دیده و کاری به ایران و مردمش نداره. هم در مرحله شروع که مردم وخالف در افتادن با قدرت های بزرگ بودن و حکومت سر مردم شیره مالید که این تکنلوژی چه ها که نمی کنه. و هم در مرحله مذاکرات که علی خامنه ای به عنوان رهبر نظام میومد می گفت ما با امریکا دشمن هتیم و صحبت کردن با امریکا معنی نداره و در خفا نماینده می فرستاد تا باهاشون حرف بزنه (فقط چند نفر از مردم رو به همین خاطر فرستادند زندان، داشتن رابطه با امریکا).
یعنی تو این موضوع هم نه تنها نظر مردم گرفته نشده بلکه شروعش با دروغ گفتن به مردم و کلاه گذاشتن سر اون ها شروع شد و تنها زمانی عمومی شد که حکومت درک کرد که این موضوع به نفعش خواهد بود.