احسان اردستانی رستمی، بحثی را تحت عنوان «مرگ سرمایههای اجتماعی» ایران، مطرح کرده است و لیالی عزیز نیز راهکارهایی را برای احیای این روند ارائه نموده و ضمن آن از حقیر نیز خواستهاند تا نظراتم را در این باب به اشتراک بگذارم.
پیشنهاد میکنم قبل از خواندن این مطلب، دو پست اشاره شده را از نظر بگذرانید.
همه میدانیم که انسان موجودی اجتماعی است و نیازهای خود را از طریق ارتباط با دیگران برطرف مینماید. نقش این ارتباط جمعی انسان تا آن اندازه است که اندیشمندان علوم اجتماعی، آن را به عنوان یکی از سرمایههای زندگی بشر مطرح میکنند و از آن به عنوان «سرمایههای اجتماعی» یاد مینمایند.
این مفهوم در ویکیپدیا به این صورت تعریف شده است:
سرمایه اجتماعی مفهومی جامعهشناسی است که در تجارت، اقتصاد، علوم انسانی و بهداشت عمومی جهت اشاره به ارتباطات درون و مابین گروهی از آن استفاده می شود. اگرچه تعاریف مختلفی برای این مفهوم وجود دارد، اما در کل سرمایه اجتماعی به عنوان نوعی “علاج همه مشکلات” جامعه مدرن تلقی شده است.
ایده اصلی این است که “شبکههای اجتماعی دارای ارزش هستند. همانطور که پیچگوشتی (سرمایه فیزیکی) یا تحصیلات دانشگاهی (سرمایه انسانی) هم به صورت فردی و هم در شکل جمعی میتوانند موجب افزایش بهره وری شوند، ارتباطات اجتماعی هم بر بهرهوری افراد و گروهها تأثیر میگذارند”
مفهوم سرمایه اجتماعی، مفاهیمی همچون همکاری، هماهنگی، و اعتماد در میان اعضای یک جامعه را در خود شامل میشود و براساس این مفاهیم میکوشد تا راه رسیدن جامعه به هدفی مشخص را هموار نماید. شاید بتوان اینگونه گفت که سرمایه اجتماعی، روحی است در کالبد جامعه برای پیشبرد اهداف آن جمع.
اما آنچه که منطقاً بوجودآورنده و تقویتکنندهی این سرمایهها در جوامع بشری است، چیزی نیست جز داشتن «هدف»، اعتقاد وجودی به آن و البته بنا به ذات بشر، سود بردن از آن.
همه میدانیم که عقل حکم میکند تا در یک کار گروهی، همه با هم همکاری کنند. اما اگر اعضا به یکدلی و یکرنگی نرسند، یا هدف همکاری برایشان معلوم نباشد، یا اگر رسیدن به هدف، چیزی را عایدشان نکند، مسلماً همکاری صورت نخواهد گرفت. در حقیقت همکاری، هنگامی در جامعه شکل خواهد گرفت که همه به این باور برسند که باید به هدف تعیین شده رسید، و همه «بخواهند» تا به مقصد دست یازند.
بنابراین اگر امروزه شاهد آن هستیم که از جزئیترین تا کلیترین سرمایههای اجتماعی ما رو به زوال هستند، یا حتی با وجود تمدن عظیم گذشته، خیلی از آنها شکل نگرفتهاند، به نظر من مشکل از مدیران جامعه ماست!
مشکل آن است که جوامع ما هدفمند نیستند. عایدی درستی، مطابق با شأن خود، از به مقصد رسیدههایشان دریافت نمیکند. برای آموزش مبانی فرهنگیشان، درست وقت صرف نمیشود. دغدغهشان بسیار است و حسی برای شهروند خوب بودن، برایشان نمانده است. در نتیجهی همهی اینها، حقوقشان رعایت نمیشود، لذا حقوق دیگران را رعایت نمیکنند! و این دومینو به همین شکل در حال فروریزیست!
گرچه فرد، در جامعه معنا پیدا میکند و ممکن است به تنهایی نتوان کاری از پیش برد. اما شاید اندیشیدن درباره اینکه تاکنون چه ضررهای وحشتناک و جبران ناپذیری، به دلیل عدم بهرهبردای درست از سرمایههای اجتماعیمان متحمل شدهایم، وادارمان کند که از «خود» شروع کنیم و حداقل شعاع اطراف خویش را، تا آنجا که بُرد داریم، با سرمایههای اجتماعی، غنیتر سازیم. باور کنید این از غنیسازی اورانیوم هم برای جامعهمان اولیتر است و کشورمان را پر زَرتر و پر زورتر میکند!
شما چه فکر میکنید؟!
به نظر شما دلایل زوال یا شکوفا نشدن سرمایههای اجتماعیمان کدامها هستند و چه راهکارهایی برای حل این بحران دارید؟
سلام
مطلب خوبی بود ممنون
@احسان, تشکر از شما بابت مطرح کردن این موضوع :)
مرسی صادق خان از اینکه دعوت من را پذیرفتی :)
مطلب من نشان می دهد که من کاملا به انقلاب فردی اعتقاد دارم. صادقانه بگم اصلا اعتقادی به انقلاب جمعی ندارم. به نظر من ضررهای انقلاب فردی کمتر و پیشرفتی عمیقتر ایجاد می کند :)
اما بهتره موضوع را عوض نکنم. اصل مطلب اینه که ما به عنوان تک تک افراد یک جامعه چه راه حلی داریم؟
سپاس
@لیالی, از شما بابت اینکه بنده رو دعوت کردید ممنونم :)
همانطور که گفتم من معتقدم که وقتی سخن از “جمع” به میان میآید، دیگر فرد به تنهایی نمیتواند به اندازهای که باید تاثیرگذار باشد. و خصوصاً این جمع هر قدر که بزرگتر میشود، تاثیر عمل فردی کمتر است. اما به هر حال صفر نیست! در این صورت «فرهنگ جمعی» مطرح میشود و باید راهکارهای کلیتری را برای حل مسائل در نظر گرفت.
اما در حیطه و شعاع غردی شاید خودشناسی، در نظرگرفتن ارزش رفتاری خود و پرهیزکاری و رعایت حقوق خود و دیگران از مسائلی باشند که باید در نظر داشت. که باز این هم نیازمند آن است که “فرد”های زیادی به این سمت سوق پیدا کنند یا حتی با مدیریت درست سوق داده شوند.
علیرغم تمامی این صحبت ها هروقت که بستر مهیا شده مردمان ما ویژگیها و سرمایه اجتماعی بالقوه (نمیدونم بالقوه تو این جا لغت درستی است یا نه) خودشون رو نشون دادند… ببینید در برخی پیچشهای تاریخی و یا در برخی مناسبت ها همین مردمی که انتقادهای فراوانی به ایشان وارد میکنیم (خودم هم جزئی از این مردم هستم) ناگهان متعالی ترین رفتارها و کنش های اجتماعی و اقتصادی را از خود بروز داده اند… زلزله روبار، بم، حوادث سیاسی و… از نمونه این ها هستند
این نشون میده که مردم علیرغم کم کاری های صورت گرفته در حوزه های مختلف که اثرات بسیار مهیبی هم بر جامعه گذاشته است، هنوز بارقه های امید زیادی برای بهبود درون خود دارند.
با وجود تفاوتهای بنیادین، باید از الگوهای خارجی استفاده کرد: یعنی ببینیم که جدا از سازوکارهای سیاست گذارنده (که در کشور ما عملکرد تاسف انگیزی دارند) خود مردم چه کرده اند… یعنی چگونه دغدغه های جمعی (عمدتاً اقتصادی) را به سمت و سویی هدایت کرده اند که اثرات درازمدت اون تونسته نقصان های فرهنگی اونها رو بپوشونه…
بنظر من از بستر اینترنت خیلی استفاده ها میشه کرد… شما ببینید این ایمیل هایی که مرتباً میان همه دست به دست (مانیتور به مانیتور!!) میشود و یا همین بازیهای بلاگی که راه می اندازید خودش بهترین جا برای نشر و اصلاح است… ما نباید فقط به بهونه شب یلدا و نمیدونم ولنتاین و اینها بازی بلاگی راه بیندازیم
باید در قالبی جذاب افراد را ترغیب کرد تا هرکس بنوبه خود برخی از وجوه این سرمایه اجتماعی را در خود تقویت کند و برایش الزام اخلاقی هم بوجود آورد تا آنها را به دیگران و یا حداقل خانواده خود انتقال دهد… مطمئن باشید زمان میبرد ولی در نهایت موثر است.
ببخشید طولانی شد ولی واقعاً بحث مهم و تاثیرگذاری است… ازتون خیلی ممنونم که بهش پرداختید
@مسعود, همین طور است که میفرمائید. مسلماً اگه امید به اصلاح نبود، نوشتن اینگونه مطالب رو هم نمیشد توجیه کرد.
پیشنهاد شما درباره استفاده از بستر اینترنت، قابل تامل است. شکی نیست که ظهور اینترنت و توسعه شبکههای اجتماعی در ایران میتونه خیلی از معادلات قبلی رو تحت تاثیر قرار بده. همون طور که در سایر کشورها، شاهد این تغییرات هستیم.
از اینکه لطف کردید و نظرتون رو با من در میان گذاشتید ممنونم. امیدوارم که بتونیم با ادامه دادن بحثهای اینچنینی به نتایج مطلوبی برسیم. :)
جهت شکوفایی سرمایه های اجتماعی هر جامعه ای بایستی مسیر های رشد شخصی و ارتباطی افراد جامعه و روش هایی برای ترغیب افراد به این رشد در آموزش و پرورش کشور به افراد معرفی و آموزش داده شود
سرمایه های اجتماعی ، گنجینه های واقعی و پنهان یک کشور هستند که متاسفانه کمتر به اون توجه شده
مطلب آموزنده و کاربردی بود . سپاس از شما