طراح لوگو: میثم۳۱
مصطفی (نویسنده وبلاگ اسپایدرمرد)
خب خیلیها میدونن که اسمم مصطفی است، ۲۶ ساله و تقریبا به بیشترین چیزی که نگاه میکنم همین چارچوب مانیتورمه! آشنایی من با وبلاگ و وبلاگنویسی سال ۸۱ بود، سال ۸۲ بود که دیدم یکی از دوستهام وبلاگ زده و اونجا مینویسه و خب من هم خیلی علاقهمند شدم ولی ترس از نوشتن مانع این شد که من هم شروع کنم ولی اواخر سال ۸۲ با همون دوستم یه وبلاگ مشترک راه انداختیم و تا سال ۸۴ ادامه داشت که بخاطر ننوشتن دوستم اونجا رو ترک کردم و وبلاگ اسپایدرمرد رو تو پرشینبلاگ راه انداختم. (البته یه وبلاگ دیگه هم قبل از این داشتم که کاملا خصوصی مینوشتم و هیچ کس از اون خبر نداشت) تا اینکه سال ۸۶ به وردپرس دات کام کوچ کردم و دو سال بعد از اون به یک هاست شخصی اومدم و در زمان نگارش این مطلب وبلاگ بنده داون میباشد.
Opium: یعنی می خواستی بگی بلاگر قدیمی بودی؟
نه! :- ) ) قدیمی بودن به نظر من هیچ ارزشی نداره. فقط خواستم بگم که تو بلاگفا نبودم هیچ وقت :دی
Opium: البته بلاگر های خوبی مثل من هم وجود داشتند که تو بلاگفا بلاگ داشتند :دی
* * * * * * * * *
حورا (نویسنده وبلاگ opium)
Opium ،افیون یا همون تریاک یکی از معروف ترین مواد مخدر تو کل دنیا هست . از ۱۲ بهمن ۸۵ افیون رو توی بلاگفا شروع کردم . برای شروع خوب بود ولی برای موندن نه. بعد از یک سال از بلاگفا به وردپرس کوچ کردم و از اونجا هم به همت نوید کاشانی عزیز صاحب دامین شخصی شدم. حالا دیگه وبلاگ من قلمرو شخصی من حساب می شه که توش احساس پیامبری می کنم برای کسایی که میان و می خونن. وبلاگمو دوست دارم ولی هیچوقت نتونستم برای نوشته هام قالب خاصی پیدا کنم، با اینکه بقیه اعتقاد دارن مینیمال می نویسم. یه چند جای دیگه هم توی وبلاگ های گروهی می نویسم مثل این و این ولی خوب بلاگ خودم و مخصوصا قسمت موسیقیش راحت ترین جای دنیا برای نوشتنه.
* * * * * * * * *
حورا گفت که توی وبلاگش احساس پیامبری میکنه! فکر میکنید محدودهی آزادی وبلاگنویس توی وبلاگش تا کجاست؟ میلاد در همین رابطه میپرسه که چقدر توی وبلاگتون خودسانسوری میکنید؟
اسپایدرمرد: حالا حورا یه چی گفت شما چرا جدی گرفتید : )) ولی جدا از شوخی، من علاوه بر محدودیتهای تحمیلی از بیرون، یه سری محدودیت هم برای خودم دارم که مقداریش احترام به خواننده و مقداریش هم دلایل شخصیه به عنوان مثال مدتی پستهایی می نوشتم که براشون پسورد میذاشتم چون دوست نداشتم همه بخونن و بعدا همه رو پاک کردم چون اکثرا تقاضای پسورد رو میکردن و من مجبور بودم بین خوانندهها فرق بذارم و این رو دوست نداشتم. البته این بحث به اون سوال من که علاقه بلاگرهای ایرانی نسبت به با اسم مستعار نوشتن هست هم مربوط میشه، در کل برای من لو رفتن هویت واقعیم باعث میشه که بعضی وقتها خود سانسوری کنم تا از عواقب نوشتن بعضی چیزها در امان باشم.
Opium: من واقعا بلاگم رو قلمرو خودم می دونم و احساس می کنم اگر کسی نیاد بلاگم حق داره ولی اگه میاد باید به من و عقایدم احترام بذاره…آزادی هر بلاگ نویس رو خودش تعیین می کنه البته این در مورد بلاگر هایی که روی سرویس های ایرانی هستند زیاد صدق نمی کنه…چون ممکنه یهو مثلا آقای شیرازی هوس کنه بلاگشون رو پاک کنه. من هم تا حدودی خود سانسوری می کنم…قبل تر ها از گفتن فحش ها هیچ ابایی نداشتم ولی حالا سعی می کنم کمتر از این کلمه ها استفاده کنم و یکم به محتوای بلاگم توجه کنم.
اسپایدرمرد فکر میکنه که قدیمی بودن وبلاگ جز ارزشها نیست. فکر نمیکنید کسی که در کار وبلاگنویسی مداومت به خرج میده، کارش ارزشمنده؟ چه ویژگیهایی توی وبلاگنویسی ارزشمندند؟
اسپایدرمرد: الان هم میگم قدیمی بودن ارزش نیست، یک آدم مسن هیچ وقت نمیاد بگه من نود و پنج سالمه و به این افتخار میکنم! بلکه به اینکه چند سال تجربه داره افتخار میکنه چه بسا یه جوون سی ساله اندازه یک پیرمرد هفتاد ساله تجربه داشته باشه! البته مداومت به نوشتن هم باعث تجربه و پختگی بلاگر میشه و اینکه این تجربه چقدر توی نوشتهها اثر بذاره ارزشمنده وگرنه داشتن یک لیست آرشیو ده ساله به نظر من افتخار محسوب نمیشه. به اعتقاد من ارزش یک وبلاگ به نوع نگارش، موضوعات انتخابی و دیدگاه بلاگر به موضوعاته.
Opium: آره کسی که قدیمی بوده و از قدیم می نوشته و خونده می شده قابل احترامه ولی لزوما کسی که از قدیم می نوشته دلیل بر خوب بودن بلاگش نیست…مثلا بلاگستان پره از کسایی که روزانه می نویسن و از ۵ ۶ سال پیش هم اینکاروی می کنن ۱۰۰ تا کامنت هم ی خوره هر پستشون ولی واقعا نمی شه بهشون گفت بلاگر خوب… کسایی رو هم می شناسم که ۲ ۳ ماهه که اومدن تو بلاگستان و هر پستشون رو که می خونی از وقتی که گذاشتی برای خوندنشون ناراحت نمی شی.
* * * * * * * * *
اسپایدرمرد: خب حورا وبلاگ تو چه بخواهی چه نخواهی جزو وبلاگهای مینیمال به حساب میاد، میشه بگی مینیمال یعنی چی؟ و یه وبلاگ مینیمال چه ویژگیهایی باید داشته باشه؟
Opium: من اگه اعتراف کنم که خودمم هنوز دقیقا نمی دونم مینیمال یعنی چی خیلی بده؟ من تا حالا نتونستم به یه تعریف ثابت و مشخص برای مینیمال برسم و هیچوقتم ادعایی در مورد مینیمال نویسی نکردم…ولی در مورد چیزی که من می نویسم تو بلاگم بیشتر سعی می کنم تو جملات کوتاه منظورمو برسونم ولی توضیح کامل ندم، فهمیدن یه چیزایی رو هم بذارم به عهده ذهن خواننده… یه چیزی تو مایه های همون لقمه جویده و اینا… به نظر من بزرگترین ویژگی مینیمال نویس ها اینه که ذهنشون باید خلاق باشه و فرصت طلب باشن، از موقعیت هایی که بقیه می بینن و نمی تونن استفاده کنن بهترین استفاده رو بکنن.
* * * * * * * * *
Opium: چرا مینیمال اصلا؟ مصطفی الآن فکر کنم یه ۲ سالی هست که فقط من خبر دارم که مینیمال می نویسی، خسته نشدی از نوشتن مطلب کوتاه؟ به تغییر سبک نگارش فکر کردی؟ مثلا روزانه بنویسی از کلاس یوگا و دخترای دانشگاهتون (اون موقع ها که می رفتی)… یا جدی بنویسی ، سیاسی بنویسی یا یه موضوع خاص رو دنبال کنی و اینا…
اسپایدرمرد: خب بطور کلی من آدم کم حرفی هستم، و زیاد حرف زدن رو دوست ندارم اما این دلیل مینیمال نوشتنم نیست. کلا کوتاه و مختصر نوشتن رو دوست دارم و معتقدم موضوعی که توسط یک جمله کوتاه بیان میشه خیلی راحتتر ذهن خواننده رو درگیر میکنه تا موضوعی که توسط یه متن بلند نوشته بشه، البته بعضی از موضوعات رو حتما باید بسط داد تا هدفشون رو نشون بدن. در مورد تغییر سبک نوشتن هم فکر کردم اما به این نتیجه رسیدم که خیلیها هستن که بهتر از من میتونن بنویسن برای همین ترجیح میدم که وقت خوانندهها رو زیاد نگیرم! مخصوصا الان که استفاده از گوگلرید مد شده و شاید در عرض یک روز مجبور باشی صدها پست رو بخونی، بلند نوشتن یه جور ظلم به خوانندههاست!
* * * * * * * * *
اسپایدرمرد: خیلی از وبلاگهایی که جدید احداث میشن سبک مینیمال رو انتخاب میکنن برای نوشتن، این رو خوب میدونی یا بد؟ و دلیل این پدیده چی میتونه باشه؟
Opium: من یه اعتراف دیگه هم می کنم و اون اینه که شدیدا حرصم میگیره از اینکه خیلی سعی می کنن مینیمال بنویسن… یه جورایی فکر می کنم اگر استعداد صرف نخواد تمرین می خواد…خیلی ها فکر می کنن نوشتن مینیمال سادست…حتی بین خود مینیمال نویس ها هم هستن کسایی که اینجوری فکر می کنن خوب خیلی از همین مسائل باعث شده که بقیه فکر کنن چون نمی تونیم بلند بنویسیم داریم کوتاه می نویسیم (سوال قبلی)… ولی خوب بین موج جدید مینیمال نویس ها بلاگر های خوبی هم داریم.
* * * * * * * * *
Opium: به بستن بلاگت فکر کردی؟خودکشی مجازی یا به اینکه بری با یه اسم دیگه بی نام و نشون بنویسی؟ اصلا بخوای بلاگ ننویسی چیکار می کنی؟
اسپایدرمرد: اصلا بهش فکر نکردم! شاید روزی بیاد که ننویسم ولی هیچ وقت تو وبلاگم نخواهم گفت که این پست آخر این وبلاگه! چون تا کلمات هستند و زمین به دور خورشید میچرخه سوژه هست برای نوشتن. هیچ وقت هم نمیرم جایی که بی نام و نشون بنویسم چون از صفر شروع کردن واقعا سخته. کی حاضره بعد از لیسانس گرفتن بره دوباره از دبستان شروع کنه به تحصیل؟ برای وبلاگ ننوشتن هم باید یک تونل زمان باز بشه و برگردم به زمانی که هنوز اینترنت و کامپیوترهای شخصی اختراع نشده بودند.
* * * * * * * * *
اسپایدرمرد: جدیدا نوشتن مینیمال مخالفان زیادی پیدا کرده. و بیشتر هم اعتقاد دارن نمیتونیم یه پاراگراف درست حسابی بنویسیم! تو میتونی یه متن بلند و خوب بنویسی؟
Opium: خیلی بی انصافیه این طرز تفکر.. من به خاطر احترامی که برای خوانندهام قائلم هیچوقت دلم نمی خواد مسئله ای که می شه تو یه خط توضیح داد رو بهش یه صفحه مطلب بدم تا بخونه…من روزنامه نگار بودم و تو اون مدت حداقل روزی یه مطلب ۳ پاراگرافه می نوشتم که هنوزم تو نت باید باشن. قطار کردن جمله ها پشت سر هم کاری نداره همه بلاگر ها تو مدرسه خوب انشا می نوشتن …مهم اینه که خوب بنویسی چه کوتاه چه بلند…اصلا هرکی می گه من و تو نمی تونیم بلند بنویسیم از حسودیش می گه!
اسپایدرمرد: به نظر من این نیست که جملات رو پشت هم بنویسیم و بشه یه پست بلند خوب! بعضی وقتها اگر چند جمله خوب کوتاه رو پشت هم بنویسی پست قشنگی نمیشه چون ارتباط بینشون به خوبی برقرار نشده. ولی مثل تو این طرز فکر رو کاملا بیانصافانه میدونم، چرا که هیچ کس نمیاد از مولانا و حافظ انتقاد کنه که چرا همش شعر گفتن و داستان ننوشتن!
* * * * * * * * *
Opium: فرض و بر این بذاریم که یه رسانه دولتی یا یه رسانه خارجی بیان بهت یه پولی بدن و بهت بگن که هر روز مثلا ۳ تا پست مینیمال با موضوعی که ما بهت میگیم بنویس با جهتگیری که ما می خوایم…پولشم خوب باشه ها…قبول می کنی؟ اصلا به نظرت ممکن هست چنین چیزی؟ (اسمایلی تقلب از رو دست مهران تو فیس آف قبلی)
اسپایدرمرد: کی از پول بدش میاد؟ بله همچین چیزی واقعا هست ولی تو ایران هنوز جا نیفتاده به نظرم اما تو خارج طبق شنیدههام هستن وبلاگهایی که پول میگیرن تا در مورد موضوعی بنویسن. من قطعا از این کار استقبال میکنم البته به شرطی که اون موضوع طبق دیدگاه خودم باشه و خلاف عقیدهام نباشه. چون یه معلم داشتیم که میگفت قلم مقدسه، برای همین هیچ وقت ته مدادهام رو نمیجویدم!
Opium: منظور من این بود که اگر طرز فکر اونا با طرز فکر تو یکی نبود…مثلا یه روز کیهان چنین پیشنهادی بهت بده قبول می کنی؟
اسپایدرمرد: هیهات من الذله و اینا
* * * * * * * * *
اسپایدرمرد: ما جفتمون از توییتر استفاده میکنیم و اکثر پستهامون هم توی توییتر جا میشه! به نظرت توییتر آفت روزانه نویسی و مخصوصا مینیمال نیست؟
Opium: اون موقع ها که توئیتر نبود من روزی ۴-۵ تا پست هم می نوشتم… مثلا اینکه فلان آهنگ مثل زندگی کردن می مونه ولی حالا اینا رو توئیت میکنم و بیشتر تمرکزم رو گذاشتم رو اتفاقات مهم… واسه پستام فکر می کنم و وقت می ذارم ولی خوب یه موقع هایی هم داشبوردت بالا نمیاد یا جو گرفتت و اینا پستاتو توئیت می کنی بعد یه هفته هیچی نداری تو بلاگت بنویسی… ولی اعتراف می کنم خیلی از پست های خوبم زاییده ی جو حاکم توی توئیتر بوده
اسپایدرمرد: خب من چند موردی تو وبلاگت دیدم که کاملا پستت خصوصی بوده و کسی که تو رو از نزدیک نشناسه اون پست رو نمی فهمه، چی میشه که این حسب حالها رو تو توییتر نمینویسی و تو وبلاگت مینویسی؟
Opium: خوب توی توئیتر اولا من حورا ام..دوما اینکه چیزایی که می خوام بهشون خیلی اهمیت بدم توی بلاگم می نویسم…چیزایی که دلم می خواد خونده بشن، دلم نمی خواد که هرز برن بین ۱۰۰ تا توئیت روزانه…به هر حال من تو بلاگم یه سری خواننده ثابت دارم که پست هامو حالا از گودر یا از خود بلاگ پیگیری می کنن و خوب می تونم مطمئن باشم که ۱۰ نفر حداقل میان پستمو می خونن و این پست یه اهمیتی بهش داده می شه… ولی خیلی اوقات توئیت ها مهم نمی شن…توجه لازم بهشون نمی شه…
* * * * * * * * *
Opium: فکر کن یه دوست داری که اومده ازت پرسیده افیون کیه؟…بخوای منو توصیف کنی براش چی میگی؟
اسپایدرمرد: حورا رو اولین بار پارسال تو نمایشگاه رسانههای دیجیتال دیدم، البته قبلش وبلاگش رو میخوندم ولی بخاطر توییتر و فرندفید باهاش بیشتر آشنا شدم. خیلی سعی داره اون عرفی که برای زنها تو جامعه شکل گرفته رو تغییر بده و به نظر من اسم وبلاگش هم به همین خاطر گذاشته اپیوم. و آخرین توصیفی که میتونم ازش بکنم اینه که اگه تو مسابقه بیست سوالی بعد از سوالهای: جانداره – تو جیب جا میشه – وبلاگنویسه؟ میتونی قاطعانه جواب بدی: اپیوم
( البته هیچ وقت بهش نمیگم که در حد اسلحه ژ-۳ لگد میزنی :دی)
Opium: کوچولو خودتی :دی
اسپایدرمرد: خب همون چیزهایی که گفته بودی رو گفتم حالا اون پنج تومنی که گفته بودی رو کی میدی بهم؟ :دی
* * * * * * * * *
اسپایدرمرد: اکثر بلاگرهای ایرانی با اسم مستعار مینویسن، و حتی خانوادهشون هم نمیدونن که صاحب وبلاگ هستن! در مورد تو چطور؟ تو فامیل، محل کار، بین دوستها میدونن که نویسنده وبلاگ افیون هستی؟
Opium: منم تا قبل از اینکه بیام فرندفید و رابطه مجازیم رو واقعی کنم افیون بودم… بعد چند تا سوتی باعث شد که اسم و فامیلم لو بره و … بماند! معمولا حالا بچه ها منو به اسم خودم صدا می زنن ولی خوب توی دنیای واقعی کمتر کسی می دونه که من بلاگ دارم و ترجیح هم می دم که ندونن هم برای خودشون بهتره هم من راحت ترم!
* * * * * * * * *
Opium: یکم تخصصی تر بحث کنیم؟ از بلاگستان فارسی و فضای مجازی فارسی (فرندفید ، توئیتر، گودر و …) راضی هستی؟ خوبی هاش، بدی هاش، کمبود هاش…
اسپایدرمرد: این بحث خیلی مفصله و میشه خیلی چیزها بهش گفت. محتوای فارسی با محتوای زبانی مثل انگلیسی قطعا فرق داره به عنوان مثال همین فرندفید که خیلیها اعتقاد دارن جای چت رومهای یاهو رو گرفته باشه اما باید دید چرا؟ به نظر من این بر میگرده به فرهنگ ما ایرانیها که محدودیتها زیادی رو داریم به عنوان مثال تو به عنوان یه دختر هیچ وقت شاید نتونی تو یه مکان عمومی از ته دل بخندی ولی تو همین فضای مجازی تو میتونی تعداد پرانتزهای اسمایلی : )) رو تا عرش خدا ادامه بدی و هیچ کس بهت نگه دخترهی جلف! و بذار یک مثال دیگه بزنم الان اکثرا قبول داریم که تو زندگی تحت فشاریم و خیلی دغدغههای زیادی داریم که فکرمون رو مشغول کرده برای همین وقتی وارد این دنیای مجازی میشیم سعی میکنیم این غم و دغدغهها رو هر چند برای مدت کوتاهی کنار بذاریم و یه مقدار انرژی کسب کنیم برای تحمل همون دغدغهها. ولی یه خارجی که دغدغه کمتری نسبت به ما داره هزاران راه براش آزاده که خودش رو از دست این دغدغهها آزاد کنه و وقتی این کار رو کرد برای تولید محتوای نسبتا مفید وارد اینترنت میشه. پس نمیتونم ناراضی باشم چون به کلیه کاربرهای فضای مجازی فارسی حق میدم برای چنین رفتاری… خب میتونیم برگردیم تقریبا به پنج ماه پیش… یادته چه نوع استفادههایی از توییتر و فرندفید و گودر میکردیم؟ این یعنی میدونیم و میتونیم هر چیزی رو به نحو احسن استفاده کنیم ولی بخاطر خیلی چیزها «مجبوریم» که این طوری که هست باشیم.
* * * * * * * * *
اسپایدرمرد: اگه بلاگی نداشتی و یا اینترنتی وجود نداشت، چکار میکردی؟ یعنی این دنیای مجازی جایگزین چی شد تو زندگیت؟
Opium: دنیای مجازی جایگزین دنیای واقعی شده دیگه الآن برای من دوستام اکثرا اهل اینترنت هستن و بلاگ نویسن… تفریحم هم خوندن بلاگشون یا نهایتا بیرون رفتن و حرف زدن با همین آدم های مجازی هست …راستش اگر اینترنت نبود نمی دونم شاید یه آدم منزوی می شدم و با کسی حرف نمی زدم .. مطمئننا اگر بلاگ نبود افیونی که الآن با این روحیات می شناسی نبودم
* * * * * * * * *
Opium: معیار هات برای یک وبلاگ خوب یا یک بلاگر خوب بودن چیه؟
اسپایدرمرد: دیگه قرار نشد سوال سخت بپرسی دیگه! به نظرم وبلاگ خوب کاملا نسبیه، و بستگی داره به اینکه مثلا موضوعاتش مورد علاقه من باشه یا نه! مثلا اگه یه وبلاگی بیاد درباره فیزیک هستهای یک پست خیلی علمی و در حد مقاله بنویسه چون من نمیفهم نمیتونم بگم خوب بود یا نه! ولی معیارهای خودم اینه موضوعات رو جوری بیان کنه که تو ذهنم بمونه و جای برای فکر کردن من بذاره و بطوری که بعد از خوندن اون وبلاگ یه آفرین ته ذهنم نقش ببنده.
* * * * * * * * *
اسپایدرمرد: اگر بخواهی من رو به یه نفر معرفی کنی چی میگی؟
Opium: اسپایدر”مرد” تاکید می کنم مرد! مجرد…خوشتیپ…مهندس…بداخلاق…گاهی انقدر حرص می خوری از دستش که مجبور می شی جلوی همه با لگد بکوبی تو رباط صلیبی پاش… گاهی هم انقدر مهربون که باورت نمی شه. یکی از ۵ مینیمال نویس برتری که می شناسم و همینطور یکی از ۵ آدم دوست داشتنی که دوست داشتم باهاش دوست بودم…اگر وبلاگ و اینترنت وجود نداشت…نویسنده می شد…و اگر ۵۰۰ سال پیش به دنیا می اومد حتما شاعر می شد.
* * * * * * * * *
Opium: چرا انقدر آنتی زن آنتی دختر می نویسی؟ مثلا همین کلمه اسپایدرمرد خودش نشون دهنده یه حس ضد دختر توی توئه!
اسپایدرمرد: الان اگه اسمم رو میذاشتم اسپایدرزن میشدم یک مدافع حقوق و فعال زنان؟ این فقط یه اسمه همینطور که تو اسم وبلاگت رو گذاشتی افیون، ولی چند تا پست تا حالا درباره مخدر و این جور چیزها نوشتی؟ آیا تو یه کراکی هستی که اسم وبلاگت رو گذاشتی افیون؟ درکل ضدزن هیچ وقت نخواهم نوشت، اگر میبینی چیزی نوشتم که علیه زنهاست بخاطر چیزیه که دارم تو اجتماع میبینم و نه خصومت با زنها. در ثانی این همه وبلاگ که نویسنده دختر دارند چندتاشون به نفع مردان نوشتند که من به نفع زنان بنویسم؟ وقتی حادثهای برای یک بلاگر زن اتفاق میافته، فورا توسط همین وبلاگهای فمنیستی تبدیل میشه به یه بمب! ولی اگه همین اتفاق برای یه بلاگر که از بد روزگار بصورت مرد آفریده شده بیافته همون وبلاگها سکوت خواهند کرد و چیزی نخواهند نوشت. البته این رو پنهان نمیکنم که با اکثر فمنیستهای ایرانی مشکل دارم. خلاصه من این سوال رو که با زیرکی به عنوان آخرین سوال مطرح شده تا من کمی علیه فمنیسم غر بزنم و باعث ریزش آرای من بشه رو محکوم میکنم و تو فکر میکنی با طرح این سوالات روحیه من چیز میشه؟ ;) برای تکمیل جواب لازم میدونم این رو هم اضافه کنم که من به هیچوجه ضد زن نمینویسم. شاید بشه گفت که علیه مرد نمینویسم! ( هر چند خیلی از پستهام علیه مردها بوده)
* * * * * * * * *
نظرسنجی:
نظر شما کدام وبلاگ نویس پرسشهای بهتری طرح کرده است و پاسخگوتر بوده است؟ شما وبلاگ کدامیک از شرکت کنندگان در فیس آف پانزدهم را بیشتر می پسندید؟ و…
با توجه به پرسشهای بالا و شرکت در نظرسنجی زیر، برنده Face Off 15 را انتخاب کنید و به ما بگوئید که با کدام وبلاگ نویس بیشتر حال کرده اید!؟
این نظرسنجی به مدت یک هفته از تاریخ انتشار فیس آف باز خواهد بود، و نتایج آن در پایان هفته قابل روئت خواهد شد.
نتیجه نظرسنجی:
* * * * * * * * *
تشکریجات:
از یک فتحی، بابک محمودی، آرش کمانگیر، فواد و شیرین احمدنیا، سمیه توحیدلو، کاپیتان، فرشاد یوسفی، میلاد احرامپوش، جوزف، زهرا اچبی، بامدادی و مهران بوالحسنی بخاطر کمکهایی که برای برگزاری به فیسآف پانزدهم کردند صمیمانه سپاسگزارم.
* * * * * * * * *
آقای جم، در کنار این لوگوی نسبتا بزرگ، بد نیست یک لوگوی کوچیک هم طراحی بشه برای کسانی که دوست ندارن تو وبلاگشون از لوگوهای سایز بزرگ استفاده کنن. من خودم برای حمایت از فیس آف، از این لوگوی کوچیک استفاده می کنم:
http://mehdifirouzi.com/fc.bmp
کار جالبی بود .. من که دیر آشنا شدم و دیر هم اومدم.