یکی از بحثهایی که همیشه حول موضوع وبلاگ نویسی حرفه ای مطرح است، بلاگهایی هستند که نویسنده در آنها از احوال روزانه خود می نویسد و معمولاً به روزنوشت ها یا روزانه ها معروفند.
سال های ابتدایی ظهور وبلاگ، هدف از بوجود آمدن پدیده ای بنام وبلاگ این بود که نویسنده یک دفتر خاطرات تحت وب داشته باشد و در آن ضمن ارائه گزارشی از اتفاقات جالب زندگیش، به صفحاتی که در حین وبگردی هایش به آنها بر می خورد لینک دهد. اما رفته رفته با ظهور وب سرویس هایی همچون Delicious (خوشمزه!) لینک دادن در وبلاگ ها وارد مرحله جدیدی شد. این گونه سرویس ها علاوه بر آنکه مراحل لینک دادن به صفحات وب را آسانتر می کنند، دسته بندی های منسجم تر و بهتری را تشکیل می دهند که برای مخاطب این امکان را فراهم می آورد تا علاقمندی هایش را سریعتر پیدا کند.
از آن زمان کمتر شاهد آن بوده ایم که بلاگرها در متن پستهای وبلاگشان به معرفی لینک های برتر اقدام کنند، و اغلب، این گونه لینک ها در ستون کناری (سایربار) وبلاگ یافت می شد.
امروزه وب سرویس هایی همچون توئیتر، می روند که وبلاگها را با یک تغییر اساسی دیگر روبرو کنند. این بار روز نوشت ها یا احوالات روزانه بلاگر، قسمتی از موضوع سرویس های جدید شده اند. روزانه نویسی در سرویس هایی همچون توئیتر موجب می شود که نویسنده بتواند سریعتر دیگران را از احوالاتش آگاه کند. همچنین به روز کردن سرویس هایی همچون توئیتر بسیار ساده تر از نوشتن گزارش احوالات شخصی در وبلاگ است. حتی در این سرویس ها شما بدون دسترسی به کامپیوتر و تنها با یک گوشی تلفن همراه نیز می توانید افکار و احوالات تان را با دیگران به اشتراک بگذارید.
استفاده از سرویسهایی همچون فرندفید در کنار توئیتر، این امکان را برای سایرین هم فراهم می آورد که راحتتر بتوانند به توئیت نوشتها پاسخ دهند و درباره آن اظهارنظر کنند. همچنین امکان به اشتراک گذاری در این سرویسها بسیار آسان تر است.
با وجود اینگونه سرویسهای جدید وب۲، روزانه نویسی در وبلاگ، به سبک قدیم تاحدودی غیرضروری به نظر می رسد. آیا شما اینطور فکر نمی کنید؟!
خوشحال خواهم شد ضمن توضیح دلائل تان در قسمت نظرات، با شرکت در نظرسنجی زیر آرای تان را با دیگران به اشتراک بگذارید:
روزانه های من را در اکانت توئیترم می توانید دنبال کنید!
به هر حال نوشتن توی وبلاگ و حجم مطالب وبلاگ ها نقش بیشتری دارن , روزانه نویسی توئیتر تا حدودی حاشیه نویسی هم هست
مسلماً نوشتن در وبلاگ نقش پر رنگتری داره. همون طور که اگه توی مطلب وبلاگ لینک داده بشه بیننده های بیشتری داره. اما با وجود دلشیوز امروزه دیگه کسی این کارو نمی کنه، و ترجیح میده که لینکدونیش رو براساس دلشیوز بنا کنه.
حالا با وجود سرویسی چون توئیتر که هر لحظه میشه آپدیتش کرد، آیا باز هم فکر می کنید که لزومی داره یه وبلاگ روزنوشت صرف داشته باشیم؟ بهتر نیست که همون طور که عکسهامون رو در مثلاً فلیکر مدیریت می کنیم، احوالات لحظه ای مون رو هم بجای اینکه طی یک پست و اپیزودهای مختلف تعریف کنیم در هر لحظه توئیتش کنیم؟!
اینجوری که صادق گفتی فکر میکنم نیاز به یک سیستم جامع تری هست , مثلا من الان برای عکس های روزانه ام که قبلا در فلیکر میذاشتم الا از توئیت پیک استفاده میکنم , فکر کنم این موضوع هم به سمت وبلاگ نویسی ۲ بره ( البته این ایده است ) مثلا ببین توی زمینه آموزش الکترونیک مدتی همه از LMS استفاده میکردن , اما ابزار ها که توسعه پیدا کرد این موضوع هم باعث شده تا آموزش الکترونیکی ۲ را در حال برنامه ریزی روش باشند
موافقم! اگه سیستم جامعتری از توئیتر برای این کار اختصاص پیدا کنه شاید مسئله گذار راحتتر انجام بشه.
به نظر من یک روزانه نویسی فقط به این ختم نمیشود که من اینجا هستم یا سیگار میکشم! روزانه نویسی میتواند کلیتر توضیح دهد، اما خب اگر کسی خلاصه نویسی در توئیت (مثل خودم البته ) ترجیه دهد بعله این درست است. اما نگاه کنید در دنیای وبلاگ روزنوشتهایی هست که نویسنده اتفاقات چنان زیبا مانند داستان روایت میکند که واقعاُ نمیتوان از کنارش گذشت.
من برای این میگویم لازم هست که با روزنوشت وبلاگی میتوان هم ادبیات را انتقال داد هم همان اتفاقات روزمره را (البته به شرط آنکه نویسنده این قابلیت را داشته باشد) وقتی این روزنوشت از بین برود کمی از محتوای ادبی و داستانی دنیای مجازی کم خواهد شد و کمکم ناپدید میشود. خوب است که اگر کسی میتواند کنار همین توئیت کردن یک چنین روزنوشتی را هم کنار نگذارد.
خیلی پاسخ تو پاسخ شد , ولی مثلا فرندفید میتونست و یا فیس بوم ولی خوب اون استفاده که باید ازش میشد را نشد و نابود شد
موافقم. اما اگه یه سیستم دیگه باشه که صرفاً به این موضوع بپردازه فکر کنم بهتره.
ببین صادق جان!
این سئوال آخرت مث اینه که بپرسی: با وجود دستگاه تنفس، آیا نیازی به نفس کشیدن از راههای معمولی هست؟
من بیشتر به این باورم که توئیتر و فیسبوک و … بیشتر از اونی که زادهی نیاز باشند، راهکاری هستند برای تغییر ذائقه پس توئیتر آخرین نقطه نیست… این قصه سر دراز دارد.
منهم با این ایده موافقم که روزانه نویسی فقط نوشتن یک جمله چه می کم نیست ، کلی از روزانه نویس ها در پشت طنز به اتفاقات روزانه شان نگاه می کنند ، گاهی هم برداشتهایی را اعم از سیاسی اجتماعی با نوشتشون ارائه می دهند . در کل به نظرم این نوع نوشتار می تواند با وبلاگ نویسی روبه جلو حرکت کند.
نظر بابک عزیز قانع کننده است! البته به نظر من!
من توئیتر و سایر سرویسهای وب۲یی رو راهکاری برای تغییر ذائقه نمی دونم. بیشتر بعنوان یک پیشرفت رو به جلو بهشون نگاه می کنم.
اما با اینکه این قصه سر دراز داره، موافقم. باید هم اینطور باشه!
پس ابزارهایی همچون توئیتر بیشتر از اونکه “بجای” روزانه نویسی باشند، “مکمل” روزانه نویسی هستند. :)
من تا حد زیادی مخالف این موضوع هستم که توییتر جای روزانه نویسی در وبلاگ ها رو بگیرد. فراموش نکنیم توییتر هر چه باشد، در هر صورت اختیارش دست خود فرد نیست. کسی که می خواهد در یک محیط از خودش بنویسد، دوست دارد احساس آرامش و حتی مالکیت کند. هر چند من از طرفداران پربا قرص توییتر هستم و دوستانی که ۲ یا ۳ سال پیش در توییتر بودند، از این موضوع با خبرند، اما با این حال معتقدم توییتر ارتباطی با روزانه نویسی نخواهد داشت.
فکر نمی کنید اگه بگیم توئیتر و روزانه نویسی در بلاگها “مکمل” همدیگرند، بهتر از این باشه که بگیم هیچ ارتباطی با هم ندارند؟!
صادق جان من نظر بابک رو خوندم. اما منی که چند سال هم مینیمال می نویسم و هم در سال های اخیر توییتر می کنم ارتباط اونچنانی این وسط ندیدم. وبلاگم یه سری بازدیدکننده ی های خاص دارن که همشه بودند و توییتر هم همین طور. البته خودم خیلی وقتا که مسافرت میرفتم کار هایی که انجام میدادمو توییت می کردم و بعدش تو وبلاگم می گفتم هر کی می خواد بدونه چی کار کردم بره توییت ها رو بخونه. اما اونا صرفا توییت بودن و اینکه تو یه لحظه ی خاص مشغول چه کاری بودم. روزنوشت به نظرم خیلی با اینا تفاوت داره. ولی با این حال تا حدی هم باهات موافقم. می تونن مکمل هم باشن. همان طور که بعضی وقتا واسه من مکمل وبلاگم بود.
بحث کردن سر این موضوعات می تونه نظر آدمو در خیلی از مواقع بهبود ببخشه. ممنون بابت این بحث های خوب و مفید
به نکته جالبی اشاره کرده اید! مخاطبین! وبلاگ و توئیتر مخاطبین جداگانه ای دارند. شاید به قول پرهام باید “توئیتر” رو در وبلاگ یه نوع “حاشیه نوشت” بنامیم.
بنده با این بحثها نظرم رو تونستم معتدل کنم و به جای خوبی برسونم. خوشحالم که این اتفاق برای شما هم افتاده.
اگه من تو دنیایی حقیقی درست به اندازه ی ساکنین احتمالی یک جزیره ی متروک روابط اجتماعی داشته باشم و اگه نخوام تبلیغات وبلاگ ام رو بدم به بلاگفا تا در کنار تبلیغات جومونگ و مرد دو هزار چهره نشون اش بدن و اگه کارت های تبلیغاتی زدن برای وبلاگی که ده تا پست بیشتر نداره همون طور که به نظر شما ، به نظر خودم هم مضحک بیاد و اگه بیشتر از این نتونم بدون خواننده ادامه بدم و اگه همچنان اصرار داشته باشم که ادامه بدم باید چی کار کنم ؟
تصدیق می فرمائید که چاره ای نداشتم جز اینکه به شیوه ای نه چندان متفاوت با تریپ ” عجب وبلاگی داری ؛ بعداً می خونم اش ، هر کس به من سر نزد خر است!” از قسمت نظرات وبلاگ شما و دیگران سؤاستفاده کنم.
نمی دونم چرا سیستم وبلاگ این طوری است ! مثل هنرمندی می شی که باید شروع کنه روی سن برای خود اش اجرا کردن تا شاید یک عده ای خبردار بشن و یک عده ای از اون عده تمایل داشته باشن و یک عده ای از این عده ی اخیر علاوه بر تمایل حال هم داشته باشن و برای تماشا بیان !
بحث بسیار خوب و جالبی است.
به نظر من توییتر یک جرقه است، پاسخی است به عطش آدمهایی که مغزشان در انبوه اطلاعات وب ۲ ای تعطیل شده است. آدمهایی که به دنبال سرعت هر چه بیشتر ارتباط و دریافت اطلاعات هستند و برایش حد و مرزی هم قائل نیستند. توضیح داده بودم وقتی همه روزه با حجم زیادی از اطلاعات (خبر، ایمیل، فیدها، شبکههای اجتماعی و …) سر و کار داشته باشیم آهسته آهسته بدون اینکه متوجه باشیم به سمت سطحی خواندن پیش میرویم (وسواس پیدا میکنیم که مثلاً روزانه چند صد مطلب را در گوگل ریدر نگاه کنیم تا حتی یک مطلب مفید و جالب را از دست ندهیم، وقت هم که نداریم! پس به جای خواندن تمام مطلب، بخشهایی از آن را با چشم اسکن میکنیم و لابد انتظار داریم که مغز هم خیلی سریع چکیده مطلب را پیدا کند و پیامش را بفهمد، گاهی که وقت کم و تازهها زیاد است و این روش خوب کار نمیکند فید را ستاره میزنیم که مثلاً بعداً بخوانیمش)، حالا برای رفع عطش سطحی خواندن، و با ارتباط فوق سریع با تعداد زیادی از آدمها، توییتر به ما کمک میکند که در ۱۴۰ کاراکتر (نه حتی یک کاراکتر بیشتر) حرف بزنیم، از خودمان بگوییم، از افکارمان، از کارهایمان یا از مسائل گوناگون. این طوری میشود که آدم دیگر حتی حوصله نوشتن متون طولانی را هم پیدا نمیکند. وقتی میشود هر رویدادی یا خبری یا مطلبی را در ۱۴۰ کاراکتر گفت و با کمک سرویسهای کوتاه کننده آدرس، لینک هم به آن اضافه کرد دیگر چه نیازی به روزانه نویسی؟ آن طرف آب که به خاطر شرایط اتصال، راههای مختلف و ارزانتری برای بهره بردن از این پدیدههای دنیای مجازی دارند، دیگر همدیگر را با نام صدا نمیکنند، دیگر شناسه شما حتی در دنیای واقعی هم میشود: @+نام کاربری توییترتان!
به هر حال همان طور که در وبلاگم هم نوشتم فکر میکنم توییتر قاتل وبلاگهاست. البته در این مورد باز هم در وبلاگم خواهم نوشت.