برداشت اول:
آقای الف کشاورز بود. از کله سحر تا بوق شب کارش شخم زدن و هرس کردن و رسیدگی به محصولات بود. هیچ توجهی به سایر مسائل زندگی نداشت. تمام همّ و غمش زمین و محصولاتش بود.
خانواده برای آقای الف تنها مکانی بود برای استراحت شبانه و گاهی هم روزانه. پسران یا بایستی همراه او بر روی زمین کار میکردند یا اینکه از خانه میرفتند و خودشان خرجی در میآوردند. دخترها هم بایستی خانهداری و بچهداری میکدند تا وقت شوهر کردنشان برسد و بروند دنبال زندگی خودشان.
مهر و محبت برای آقای الف تعریف شده نبود. همه چیز را با فایدهای که برایش داشتند، میسنجید. و بیفایدهها حتی اگر ازخون و گوشت خودش هم بودند، میبایست دور ریخته میشدند.
برداشت دوم:
آقای ب کشاورز بود. او به همراه خانواده روی زمینها کار میکردند و به محصولات میرسیدند. بقیه روز را هم خوش و خرّم به سایر روزمرگیات میپرداختند. فرزندان برای آقای ب یک سرمایه محسوب میشدند. آنها را تر و خشک میکرد و به مسائلشان رسیدگی مینمود. هرکس به هر کاری علاقه داشت میتوانست بپردازد و روی کمک آقای ب هم میتوانست حساب کند. دختر و پسر برای آقای ب چندان توفیری نداشت. گرچه کمی به پسرها توجه بیشتری نشان میداد!
آقای ب کار کردن و زمینها را برای فرزندانش میخواست، نه فرزندان را برای زمینها!
برداشت سوم:
فرزندان آقای الف هر کدام به هر جان کندنی بود، برای خودشان زندگی تشکیل دادند و سروسامان گرفتند. حالا خودشان هم پدر و مادر شده بودند.
آقای الف جایگاه خاصّی در زندگی جدید فرزندان نداشت. هر کس کار و زندگی خودش را میکرد و اگر احیاناً وقتی پیدا میشد و حوصلهای در کار بود، سری هم به آقای الف میزد، آن هم برای دقایقی یا ساعتی چند!
فرزندان آقای الف معتقدند که پدرشان کاری برایشان نکرده و حالا هم نباید انتظار داشته باشد آنها کاری برایش بکنند.
هر چند خدا رسیدگی به والدین را واجب کرده باشد، ولی قلب فرزندان آقای الف برای پدرشان از سنگ شده و پذیرای این سفارش نیستند.
برداشت چهارم:
فرزندان آقای ب هر کدام سر زندگی و کار خودشان رفتند. حالا آنها هم پدر و مادر هستند. اما هم خودشان و هم فرزندانشان برای آقای ب احترام خاصّی قائلند.
آنها در اولین فرصتی که پیدا میشود، در خانه آقای ب دور هم گرد میآیند تا هم دیداری تازه کنند و هم سری به آقای ب بزنند.
فرزندان آقای ب نه تنها به پدرشان بلکه به هر پیرمرد و پیرزنی که سر راهشان قرار میگیرد، محبّت میکنند و به آنها رسیدگی میکنند، چون خدا رسیدگی به والدین و نیازمندان را واجب گردانیده است!
sسلام دوست عزیز جدید! خوب شما یک فضای دو قطبی ترسیم کردید که خیلی قضاوت در مورد اون سخت نیست ضمن اینکه من هیچکدوم از این دو سبک زندگی رو نمی ÷سندم. به نظر من فردیت زندگی غربی حرف نداره و اون رو می پسندم. موفق و پیروز باشید
سلام
من فکر کنم اولین باره میام اینجا یعنی یه جواریی تازه کشفت کردم
جای خوبیه من که خوشم اومد
به ریخت وپاش من هم سر بزن میگن جای خوبیه !!!
salam man link weblog shoma ra dar weblogam ghozashtam
harfi daram ke shayad betavan anra sanid
سلام..ممنون صادق عزیز از تبریکت..لطف کردی.. ولی ۱۲۰ سال زیاده ها! یه کم کمترشو قبول می کنم!
میشد آخرشو حدس زد ;)
صادق جم: خوب آره! چون خیلی از اینجور زندگیها دور و بر خودمون وجود دارن.
salam merC az in ke sar zadi va nazar dadi . rastesh man ghabl az tarahie ghalebam kolli tahghigh anjam dadam va dar nahayat be in natije residam ke az in rang ha estefade konam choon range sabz baraye chashm ha zarari nadare va dar kol motaleeye weblog che dar rooz va che dar shab asae.
vali weblog haye ba back grounde sefid dar shab cheshm ha roo azyat mikone.
vali be har hal khosh hal shodam az in ke nazare khodeto gofti.
bazam be man sar bezan.
movafagh bashi .
خب . متن جالبی بود. و البته با یه نتیجه گیری کلاسیک. هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت! ولی ساختار زندگی آقای الف (فکر می کنم) یه ساختار خیلی رایج در زندگی دهقانی باشه. هر چند امروز معیار ها تغییر کردن.
صادق جان متن سادت نکات ریز جالبی داره.شاید بعضی ها بگن “خوب اینی که نوشتی از بدیهیاته
گواقعا ببینیم همین واقعیتهایی رو که قبول داریم چقدر بهش پای بندیم.