
داستان «هوو» به گونهای پیش میره که مخاطب با خائن، خیلی جاها همدردی میکنه! و اشکالی در این نمیبینه که شوهری با یک بچه، در کنار همسری که دوستش داره ولی بهش سخت میگیره و وادارش میکنه تا اون جور که خودش میخواد، باشه، دختری رو که قبلاً میخواسته باهاش قرار و مدار بذاره و باهاش میتونه راحت زندگی کنه، به همسری برگزینه.
حتی در انتهای فیلم مخاطب به گونهای سوق داده میشه که وقتی «عطا»، «سپیده» رو که اسیرش کرده بود و «مریم» رو که با توطئهای برای به چنگ آوردن زمینهاش وارد زندگیش شده بود، به همون راحتیای که برگزیده بودشون، بی خیال میشه، و همسری باغبون، ساده و بی غل و غش رو میگیره، با وی همدردی میکنه و حق رو به اون میده. چون «عطا» در زندگی جدیدش نه اونی بود که زنش میخواست و نه اونی که به سرش شیره مالیده باشن، بلکه فقط و فقط «خودش» بود…